شهید محمدحسین صابری زفرقندی

شهید محمدحسین صابری زفرقندی

دانشجوی کارشناسی رشت ه مهندسی متالورژی و مواد

تاریخ و محل تولد: ۴ آبان ۱۳۳۹، تهران

تاریخ و محل شهادت: ۴ خرداد ۱۳۶۱، خرمشهر

مزار: بهشت زهرا قطعه ۲۶ ردیف ۹۸ شماره ۳۴

زندگینامه

شهید محمدحسین صابری در روز چهارم آبان سال ۱۳۳۹ دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در خانواده‌ای مذهبی و در دامان مادری پاک و با ایمان، در خانه‌ای در میان شهر تهران سپری کرد. در سال ۱۳۴۵ دوران ابتدایی تحصیلی را آغاز کرد و بعد از ۵ سال با نمرات ممتاز وارد دوران راهنمایی شد و پس از طی دوران راهنمایی وارد دبیرستان خوارزمی می‌شود. دوران دبیرستان را همراه با شور و بحبوحه انقلاب و فعالیت‌های بسیاری که بعداً ذکر خواهد شد طی کرده و موفق به گرفتن دیپلم با معدل ۴۹/۱۸ شد. البته گرفتن دیپلم همراه بود با پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷.

بعد از انقلاب دوره جدید فعالیت‌های ایشان آغاز شد. فعالیت‌هایی که منشأش حداقل ۶ یا ۷ سال قبل از انقلاب بود. ایشان در دوران دبیرستان از هیچ گونه حرکتی علیه رژیم زمان دریغ نکرد. حرکت‌هایی از قبیل شعار نویسی، پخش اعلامیه و رساله امام (ره)، فروش انواع کتاب، شرکت در صحنه‌های عمومی و یک سری فعالیت‌هایی که در آن زمان کم نظیر بوده است. او علاوه بر فعالیت‌هایی که در جامعه داشت در خود فامیل و بچه‌های کوچک فامیل شور انقلابی ایجاد می‌کرد که بسیار جالب توجه است.

فعالیت دیگر شهید صابری فروش کتاب بود. این کار را به چند جهت انجام می‌داد: ۱- بالا بردن سطح آگاهی خوانندگان از نظر اسلامی و اعتقادی ۲- پخش اعلامیه. ۳- پخش رساله امام (ره).ایشان اطاقکی در نزدیکی منزل به صورت یک مغازه کوچک پیدا کرده بود و در آن جا مشغول فروش کتاب بود. او کتاب قصه و … می‌فروخت اما در لابه لای کتاب‌هایی که بچه‌ها می‌بردند اعلامیه امام را می‌گذاشت و کسی دیگر به بچه‌ها شک نمی‌برد که اعلامیه داشته باشند. شهید محمدحسین صابری اسوه تعاون و کمک به دیگران بود. سال‌های ۵۵ تا ۵۷ سال‌هایی بود که همه مردم به فکر مبارزه با رژیم به هر نحوی بودند. شاید کسی راهی برای جا افتادن مبارزه و انگیزه سازی برای مبارزه نداشت و اکثراً به فکر پر کردن جبهه مبارزه به طور ظاهری بوده. ایشان فعالیت‌هایی انجام دادند که روح مبارزه را شکوه و جلالی خاص می بخشد.

او دانشجوی رشته مهندسی متالوژی دانشگاه تهران بود. از روز اول تشکیل سپاه پاسداران فعالیت او در این ارگان مقدس شروع شد. فعالیت‌هایی از قبیل بسیج عمومی نیروها، کلاس‌های قرآن و آموزش نظامی، برنامه‌های فیلم و بردن نیروهای محل به آموزش نظامی و میدان تیر. اخلاص او در کار و فعالیت‌ها، روز به روز با بیش‌تر شدن سن و پیشرفت کار بیش‌تر می‌شد به طوری که یک روز که با ماشین سپاه به منزل آمده بود، هنگام رفتن؛ مادرش به او گفت: من را هم تا سر خیابان با ماشین برسان! اما شهید صابری به طور ناباورانه ای به مادر گفت: مادر جان مرا ببخش! چون ماشین مال سپاه است و برای کار اداری مان استفاده می‌کنم، من حق ندارم شما را سوار کنم که مبادا بیت المال را برای مصرف شخصی استفاده کنم.

همین کردارها بود که او را به میدان نبرد کشانید و عاشقانه جنگید تا یک بار مجروح شد. عشق او به آن دیار به قدری بود که در شهر و بیمارستان طاقت نیاورد و با همان حالت لنگان لنگان به جبهه بازگشت. در آن هنگام خرمشهر در اشغال بعثیون بود. این بار که به جبهه رفت گونه‌هایی سرخ و برافروخته داشت، صورتی نورانی و کلامی صمیمی و احساسی عاشقانه داشت، گویا دیگر مال این دنیا نیست. یک بار که از جبهه تماس گرفت، قسم خورد که از جبهه باز نمی‌گردم مگر این که خرمشهر آزاد شود و روزی که خرمشهر آزاد شد مادرش خیلی خوشحال شد و از ته دل فریاد کشید: حسینم برمی گرده! اما او فردای آزادسازی خرمشهر در ۱۳۶۱/۳/۴ در خرمشهر به شهادت رسید.

گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

انالله و انا الیه راجعون

«اشهدا ان لااله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله»

با سلام به پیشگاه مقدس ولی عصر امام زمان (عج) و نائب بر حقش حضرت امام خمینی و با درود به روان پاک تمامی شهدای اسلام از آدم تا خاتم و از خاتم تا عصر حاضر … این وصیت نامه را در حالی می‌نویسم که هیچ نشان لیاقتی از شهید شدن در خود نمی بی نم ولی از آن جا که قطع امید از رحمت پروردگار باعث کفر می‌شود به امید آن روزی که به شهادت برسم وصایای خود را بروی کاغذ می آورم.

خداوندا! می دانم که دوست داری مومنانت را با بدن پاره پاره و مثله شده ملاقات کنی و می دانم که شهید کسی است که مورد لطف و رحمت تو قرار گرفته باشد و باز می دانم که من هرگز لایق این چنین مقامی نیستم اما امیدوارم که رحمت بی کرانت بار دیگر شامل حالم شده و چنین لیاقتی را نصیبم فرمائی.

«الهی اَنتَ اَعلمُ به نَفسی و انی اعلَمِ به نفسی منهم. اللُهمَ اَجعَلنی خَیرا ما یَعلَمون وَ اغفِرلی مالا یَعلمون»


خداوندا! از تو می‌خواهم در آخرین لحظات عمرم، چشمان پر گناهم به دیدار روی پر فروغ مهدی (عج) روشن شود و قلب چرکینم با ندای مهدی و شفاعت او منور گردد. بارالها! از گناهان مؤمنینت در گذر و همه را مورد لطف بی کرانت قرار بده.

خداوندا! پدر و مادر مرا بیامرز و همه در گذشتگان را رحمت فرما. خداوندا! فرج امام زمان را نزدیک بگردان و امام عزیز ما را تا انقلاب وی سلامت بدار. پروردگارا! امت مسلمان ما را در مقابل مشکلات صابر بگردان و همه مستضعفان را از بند استعمارگران شرق و غرب رهائی بخش. معبودا! امت ما و همه مسلمین را به اصل ولایت فقیه این کلید رهائی مسلمین از بند جباران چپ و راست، هر چه بیش‌تر آشنا بگردان.

آمین یا رب العالمین.

سخنی چند با پدر و مادر عزیز:

سلام و درود بر شما و پدر و مادرانی که اسطوره قرن هستند. سلام بر شما که جدائی جگرگوشگان تان را در راه الله چه زیبا استقبال می‌کنید. درود بر شما که همچون ابراهیم خلیل فرزندان تان را در راه معبود خویش به قربان گاه می‌برید. به راستی که شما امت ابراهیم هستید.

پدر عزیزم! هرگز تلاش بی پایان شما را برای راحت زندگی کردن ما از یاد نمی بریم، هرگز دلسوزی شما را در راه پیشرفت ما فراموش نمی‌کنم. خداوند جزای خیر به شما بدهد.

مادرم! نکند خدای ناکرده بعد از من بی تابی کنی. مادر جان! هر وقت دلت سوخت، به یاد مادرانی بیفت که چند فرزند شهید داده‌اند و حاضرند باز هم قربانی بدهند. مادر جان! به یاد فاطمه زهرا (س) این بانوی نمونه اسلام باش آن وقتی که علی اکبرش بروی زمین غلطید. نه، نه، می دانم که صبر تو همچون صبر ایوب بی پایان است. مادر گرامیم! هرگز ناله‌های دردناکت را به هنگام دعای کمیل در نیمه شب فراموش نمی‌کنم.پدر و مادر عزیز! در دنیای برزخ منتظر دعاهای شما هستم.

و تو ای برادر عزیز و شما ای خواهران گرامی! در راه تربیت فرزندان خود جدیت کنید که بار بسیار سنگینی به دوش شما است. هر یک از فرزندان شما آینده سازان انقلابند، کوتاهی شما در امر تربیت انسان‌های نمونه آینده ضربه‌ای است بر پیکر انقلاب اسلامی ما.

و اکنون تو ای همسر عزیزم! ای یار وفادارم و ای همسنگر قهرمانم! امیدوارم تو نیز مرا حلال کنی، به هر حال همسر مهربانم من رفتم و در عالم برزخ منتظر بخشش‌ها و دعاهای شما هستم. دعا کن که این کشته شدن من به مفهوم واقعی شهادت رسیده باشد و مورد قبول در راه خداوند متعال قرار بگیرد.

همسرم! من رفتم و تو ماندی با کوله باری از مسئولیت، نکند خدای نکرده لحظه‌ای این مسئولیت را فراموش کنی، خدای نکرده اگر لحظه‌ای بی تابی کنی، لحظه‌ای مأیوس شوی، لحظه‌ای نا امید گردی از وظیفه سنگینت دور شده‌ای. همسرم! نمی گویم گریه نکن، گریه حق مسلم توست اما گریه کن برای این که من با باری از گناه رفتم و دل بسوزان به حالم اگر مقبول درگاه ایزدی قرار نگیرم.

همسرم! مواظب باش که در این گریه کردنت شرک راه پیدا نکند. اگر برای تنها شدن و غیره، مایوس شده، گریه کنی خدای ناکرده از لطف خداوند نا امید شده‌ای، بله همسرم تقدیر خداوند چنین بود که من بروم و تو باز در میدان امتحانات الهی بمانی و دیدم که تو چه خوب از عهده آن امتحانات برآمدی.

همسرم! بدان مرگ من امتحانی برای توست، می دانم و مطمئن هستم که از این امتحان نیز با سرافرازی بیرون می آیی زیرا که تو خودت مرا عازم جبهه کردی و خودت قربانیت را به پیشگاه خداوند هدیه کردی. همسرم! نکند که خدای نکرده خلاف رضای خداوند بی تابی کنی و یا تصمیم بگیری تا آخر عمر تنها بمانی، نه همسرم تو باید زندگی کنی و مسئولیت سنگینت را به پایان برسانی.

همسرم! خوشا به حالت! اگر من یک مرتبه توفیق شهادت را پیدا کردم تو بارها ثواب آن را می بری. تو باید فرزندان سلحشور و پاکی پرورش دهی و در شهادت هر یک از آنان صابر و استوار بمانی. امیدوارم که خداوند به تو صبر ایوب و مقاومت عظیم عنایت بفرماید و تمام آرزوها و خواسته‌هایت را ختم به خیر گرداند.

همسر مهربانم! در پایان سفارشاتی دارم که امیدوارم به دوستان متذکر شوی و مجری آن باشی و دعای کمیل را هرگز فراموش نکنی. شب‌های چهارشنبه حتی الامکان دعای توسل را در مسجد جمکران بخوانی. نماز شب و دعاهای روزهای هفته را فراموش نکنی. نماز جمعه این سنگر مستضعفین و این نیایش پرشکوه امت اسلام را ترک نکنی. همیشه و همه جا از خداوند بزرگ فرج امام زمان (عج) و طول عمر امام عزیزمان را درخواست کنید. با یکدیگر مهربان باشید زیرا دنیا ارزش دشمنی و کدورت شخصی ندارد، همه کارها را برای خدا شروع کنید و به خاطر خدا ادامه دهید و برای رضای خداوند به اتمام رسانید، این جمله را هرگز فراموش نکنید (رب لا تکلنی الی نفسی طرغه عین ابداً) خداوندا! وامگذار مرا بر نفسم حتی یک لحظه. از انفاق و مساعدت به کودکان یتیم و فقرا خودداری نکنید. هر گاه دلتان گرفت به بهشت زهرا این آرامگاه (هزاران شهید شاهد) بروید، لحظه‌ای خانواده شهدا را فراموش نکنید.

قسمتی از مطالبی که باید یادآور شوم به قرار زیر است:

بدهکاری‌ها

۱ - سپاه تهران واحد مسکن و همچنین ولی عصر قسمت رفاه، که خودشان در جریان هستند فقط تذکر دهید.

۲ - آقا تقی مقداری بابت تعمیر ماشین.

۳ - تقریباً پنج هزار ریال در بانک ملی شعبه خیابان کارگر دارم که دفترچه آن موجود است. این پول بیش از یک سال است که در بانک موجود می‌باشد بنابراین خمس آن را بپردازید.

۴ - موتور سپاه را تحویل روابط عمومی سپاه داده و وجه آن را به مادرم جهت پرداخت قرص‌هایم بپردازید.

۵ - ماشین و دیگر وسایل شخصی من در اختیار همسرم می‌باشد که با مشورت پدر و مادرم و یا در مورد ماشین با مشورت برادرم حسن آن را به مصرف برسانید.

امیدوارم مردم جنگ زده و فقرا را فراموش نکنید. حدود ۶ ماه نماز قضا و چهار روز روزه قرض و پنج روز احتمالاً کفاره روزه واجب بر عهده من است که ان شاءالله ادا شود. هفت روز روزه نذری پی در پی در گردنم می‌باشد که بهتر می دانم همسرم ادا نماید.

و من الله التوفیق و علیه التکلان و السلام علی عبادالله الصالحین.

محمد حسین صابری ظفرقندی. ۱۳۶۰/۱۲/۱۴

‌‌‌‌