شهید سید محمد شهشهان

شهید سید محمد شهشهان

دانشجوی مقطع کارشناسی مهندسی راه و ساختمان

تاریخ و محل تولد: ۱۳۳۶، اصفهان

تاریخ و محل شهادت: ۲۱ فروردین ۱۳۶۴ - سوسنگرد

مزار:

زندگینامه

سید محمد شهشهانی درسال ۱۳۳۶ در اصفهان به دنیا آمد، وتحصیلات ابتدایی خود رادر دبستان «مشتاق» اصفهان بپایان رساند، پس از خاتمه تحصیلات متوسطه اش دردبیرستان حکیم سنایی در سال ۱۳۵۴ دررشته راه وساختمان دانشگاه تهران پذیرفته شد.

از همان ابتدای ورود به دانشکده با ایمانی راسخ در پی شناختن حقایق و شناسایی نیروهایی که در پی به استضعاف کشاندن مردم بودند برآمد. رژیم منفور پهلوی و اربابان آمریکاییش را عامل موثر این استضعاف شناخت و تنها راه نجات مردم از چنگ این دژخیمان، چنگ زدن به ریسمان الهی و اسلام می دانست به همین خاطر در دانشکده همکاری خود را با نیروهای مسلمان علیه رژیم سلطنتی آغاز کرد، و مبارزه علیه ستمکاران را به عنوان فرمان الهی تلقی می کرد نه اینکه صرف مبارزه و مبارزه صرف را اصل بداند. در درگیری های سیاسی و همچنین تبلیغاتی که از جانب گروه های غیرمسلمان می شد پایداری فراوان داشت و تحت تاثیر افکار و تبلیغات آنها قرار نگرفت.

و در مبارزه خودبسیار مخلص بود وهیچ گاه دراعمال و رفتار خود تظاهر وخود نمایی نمی کرد تا آنجا که میتوانست فعالیت خودرا پنهان می داشت همیشه قلبش بیاد مردم محروم می طپید. خود را از مردم می دانست و دوست می داشت همچون آنها زندگی کند، همیشه خنده رو بود و در مواجهه با مشکلات هیچ تزلزلی به خود راه نمی داد، با چهره ای گشاده و خندان و یاری گرفتن از خداوند متعال مشکلات را رفع می نمود و این خود نشانه ای از صبر و سعه صدر او بود. در عین اتکاء به وحی الهی در اندیشه اش مستقل از غیر بود. از آن گروه افراد نبود که دیگران برایش فکر کنند و او پیروی کورکورانه نماید، روحیه ایمان در او حالت فزاینده داشت و هر چه می گذشت خصلت های یک فرد مومن در او بیشتر بروز پیدا می نمود سعی می کرد که هر روزش از روز پیش بهتر و پربارتر باشد، از ویژگی های خاص محمد این بود که اغلب برای خودسازی روزه های مستحبی می گرفت، و معمولاً در رختخواب نمی خوابید همیشه در نماز جماعت (مخصوصاً در زمان رژیم منفور پهلوی که با قدرت تمام با تشکیل نماز جماعت مخالفت می نمود) شرکت می کرد. او از جمله پیروان راستین امام بود و از همان ابتدای ورود به دانشگاه، امام خمینی را به عنوان رهبر و امام خود می شناخت و معتقد به ولایت فقیه بود. در دوران خفقان رژیم منفور پهلوی در پخش کتاب ها و مخصوصاً نوارهای امام، جهت روشنگری علیه رژیم و هدایت و راهنمایی افراد که گرایش به اسلام داشتند، شرکت فعال داشت. و همین طور در تظاهرات علیه رژیم و نیز تشکیل نمایشگاه های آگاهی دهنده شرکت داشت اکثر اوقات خود را به مطالعه می گذراند و به مطالعه علاقه فراوان داشت.

فعالیت های وی در سنگر های مختلف:

وی در تظاهرات ۱۳ آبان در دانشگاه تهران حضور داشت ودر آن روز مجروحین را به آمبولانس انتقال می داد. بعد از آن به اصفهان بازگشت و فعالیتهای خودرا دراصفهان ادامه داد، از آن جمله در مجتمعی که در اصفهان بر علیه رژیم تشکیل شده بود همکاری و فعالیت داشت از بین بردن مراکز ومظاهر طاغوت وتشکیل جلسات آگاهی بخش درمساجد اصفهان درزمان حکومت نظامی از دیگر فعالیتهایش بود. پس از پیروزی انقلاب توجه او بیشتر به سازندگی کشور بود بخاطر همین موضوع درده «سینگر» از روستاهای جادگان در خانه ای با حداقل امکانات برای ساختن مدرسه ای درآن روستا دست بکار شد. شبها در همانجا برای روستائیان کلاس قرآن تشکیل میداد و در مواقع بیکاری هم دربر داشت محصول به روستائیان کمک می کرد.

بعداز جریانات انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها بهمراه عده ای از برادران دانشجو برای کمک به مردم محروم ومستضعف عازم خطه خوزستان شد. به محرومترین نقطه خوزستان یعنی دشت آزادگان رهسپار شد، ومدتی را در شهر بستان فعالیت نمود پس از آن به سوسنگرد مراکز دشت آزادگان بازگشت و در هوای گرم تابستان خوزستان به فعالیتهای عمرانی پرداخت، درسوسنگرد به بازسازی جهاد سازندگی وتشکیل شوراهای روستایی پرداخت و خود نیز به عضویت شورای جهاد سازندگی آنجا درآمد. عملکرد و فعالیت او در شهر چنان بود که مردم سوسنگرد او را دوست داشتند و حتی به نام او قسم یاد می کردند (حتی یکی از برادران عضو جهاد خوزستان می گفت که بعد از شهادتش و اطلاع یافتن مردم، جوان ها و بچه های سوسنگرد و نواحی آن به شدت ناراحت شده بودند و دست به راهپیمایی برای بزرگداشت او زده بودند) او با اینکه مسئول پرداخت حقوق افراد جهاد بود هیچ گونه حقوقی برای خودش برنمیداشت حتی بعضی مواقع پول بنزین ماشین جهاد را از جیب خود می پرداخت.

درهنگام شروع جنگ وی برای حمل آذوقه به جبهه و حمل مجروحین به شهر فعالیت ۲۴ ساعته داشت، شب چندساعتی در داخل ماشین می خوابیده و دوباره شروع بکار می کرد.

در مورد چگونگی فعالیت شهید شهشهان در روزهایی که دشمن به سوسنگرد حمله کرده بود یکی از برادران که خود شاهد و حاضر در آنجا بوده چنین اظهار می دارد: ۶ مهر در حالی که دو سه روز بود که شهر سوسنگرد عملاً سقوط کرده بود و دشمن از کنار شهر گذشته بود و هر لحظه احتمال بسته شدن راه اهواز می رفت و اینکه شهر در محاصره کامل قرار گیرد. محمد و حسین خوشنویسان و عده ای دیگر از برادران جهاد مشغول تخلیه انبار مهمات هنگ ژاندارمری بودند و شهر نیز در زیر بارش توپ و خمپاره دشمن قرار داشت. ظهر در محل جهاد نماز خواندیم و سپس اسناد و مدارک و پول های جهاد را برداشتیم. خبر رسید که دشمن روی رودخانه کرخه پل زده و از آن عبود کرده است، و شهر محاصره شده است، ما با آمبولانسی که مخصوص حمل مجروحین جنگ بود به طرف اهواز حرکت کردیم، هنوز از دروازه شهر خارج نشده بودیم که تانک های دشمن را که به سمت جاده در حال پیشروی بودند دیدیم آنها آمبولانس را به رگبار بستند. در آن لحظات حساس و خطیر آنچه به ما روحیه می داد، ایمان قوی و روح متعالی برادران شهید محمد و حسین بود، به راستی که صحنه های آزمایش حقیقی چنین صحنه هایی هستند.

وی پس از آزاد شدن سوسنگرد جزو اولین افرادی بود که وارد شهر سوسنگرد شدند ودر دستگیری افراد فراری دشمن دراطراف شهر شرکت داشت. فردای همان روز به اتفاق برادر شهید حسین خوشنویسان جهت آوردن سه دستگاه بولدوزر جهاد که در نزدیکی بستان از دست رفته بود به جبهه (الله اکبر) رفت منطقه ای که هنوز از لوث وجود دشمن پاکسازی نشده بود و نیروهای ما در آنجا مستقر نگشته بودند محمد از آنجایی که روحی متعالی داشت روح پرتلاطم و عشق به شهادت برادر حسین خوشنویسان برایش قابل درک بود، همواره میگفت حسین تو بالاخره شهید خواهی شد و سرانجام هم حسین شهید شد.

پس از مدتی محمد به تهران بازگشت ودرجهاد دانشگاهی شروع بکار نمود، اوبه امید مشغول بکار شدتا بتواند در جهت برنامه ریزی دانشگاه اسلامی و براساس نیازهای ضروری مردم شرکت نماید زیرا که یکی از اصلی ترین نیازهای مردم محروم و بالاخص مردم محروم خوزستان آب تشخیص داده بود ولی پس از دوماه از آنجا که همیشه آرزوی شهادت داشت وروح او برای شرکت در نبرد حق علیه باطل پر می کشید.

دوباره به سوسنگرد بازگشت، اما به دیگر برادران توصیه می کرد که برای بازسازی دانشگاه به تهران بروند و فعالیت نمایند او به برادران عازم تهران می گفت شما بروید و من می مانم. شاید قسمت این است که من هم پیش حسین بروم.

از جمله فعالیتهای شگرف محمد که نشانه قدرت ایمان وروح سرکش اوبود تعمیر واحداث سدی در جبهه جنوب بود که دراین مورد مدت سه روز تا سینه درآب بود بطوری که تمام طنش پر از تاول شده بود. در پی اجابت فرمان امام خمینی مبنی بر درهم شکستن محاصره آبادان از دشمن تجاوز، یکی از بهترین واساسی ترین طرح ها را ارائه و پیاده نمود وآن طرح ایجاد جاده ارتباطی آبادان ماهشهر بود از جاده اصلی آسفالته ماهشهر-آبادان از آغاز جنگ تحمیلی تاهم اکنون دردست قوای کفر می باشد. که محمد با همکاری دیگر برادران جهاد و سپاه و ارتش موفق به احداث این راه گردیدند و بدین طریق تنهاراه زمینی جهت ارتباط آبادان با شهرهای اطراف و راه عبور و مرور وسایل نقلیه مورد لزوم وتدارک مهمات وتجهیزات نظامی ایجاد گردید. براثر اقدام و پیگیری شایسته این برادر بود که توان رزمی نیروهای مسلح درآبادان افزایش یافت و نهادهای انقلابی آبادان وخونین شهر به پاس احترام به خون این شهید جاوید جاده مزبور را که تا قبل از شهادت او به وحدت معروف بود به نام شهید شهشهان نام گذاری کردند و بدین گونه بود که هنگام کادر جاده فوق الذکر یکی از لودرها راه سازی خراب می شود و او برای تهیه قطعه یدکی آن به سراغ لودری که براثر ترکش خمپاره دشمن معیوب گردیده ودر نزدیکی جهاد سوسنگرد بود، پس از ان برای عیادت یکی از رانندگان لودر که براثر اصابت ترکش خمپاره زخمی شده بود میرود.ولی درمسیر راه خمپاره مزدوران بعثی به وی اصابت می کند، پس از باند پیچی سطحی دربیمارستان سوسنگرد او را به اهواز منتقل می کنند اما در بین راه به شهادت می رسد.