شهید جواد خیابانیان
دانش آموخته مقطع کارشناسی مهندسی برق الکترونیک
تاریخ و محل تولد: ۱۳۳۴، تبریز
تاریخ و محل شهادت: ۱۰ اسفند ۱۳۶۲- زاهدان
مزار:
زندگینامه
شهید جواد خیابانیان: مسئول جهاد سازندگی (سابق) شهرستان «نیکشهر» در یکی از روزهای تابستان سال ۱۳۳۴ در خانوادهای متدین، مذهبی و آگاه در شهر «تبریز» فرزند پسری متولد شد که به اتفاق نظر اعضای خانواده نام او جواد گذاشته شد (جواد به معنای بخشنده) در آن زمان کسی نمیدانست انتخاب این نام موجب بخشش چه چیزی خواهد شد اما هنگامی او تمام هستی خود را در راه خدا فدا کرد و به جمع شهیدان پیوست برازندگی این نام برای این فرزند پسر بر همگان ثابت گردید. جواد چهره و سیرتی دوست داشتنی داشت به گونهای که در همان کودکی، افراد نسبت به او نظر خاصی داشتند، از طرفی شخصیت و جذبه معنوی و فکری پدر، مادر نقش خاصی را در پایه ریزی روحیات او داشت و سرنوشت او را در مسیری رقم زد که در سایه تربیت و رشد مذهبی و معنوی سرانجام دیدار افق سرخ را درک کرد و طهارتی را که او در این چشمه زلال به دست آورد.او را از میان امواج تلاطم روزگار به سلامت به ساحل رضوان الهی رساند و با اولیائ الله محشور نمود. چرا که او مصداق این آیه الهی بود: والذین جاهدوافینا لنهد ینهم سلبناو ان الله لمع المحسنین"و آنان که بکوشند در راه ما هر اینه نشان میدهیم به ایشان راههای خود را همانا خدا با نکو کاران است" در سن هفت سالگی وارد دبستان «کمال» در «تبریز» شد و تا کلاس چهارم را در این دبستان سپری نمود. از آنجا که او دارای هوش سرشاری بود سالهای دبستان را با کسب نمرات عالی و به عنوان شاگرد ممتاز به سرعت سپری نمود. او در این سالها با وجود اینکه در سن کمی برخوردار بود اما در کلاسها و مجالس مذهبی و قرانی شرکت میکرد و ضمن رقابت با بزرگترها به عنوان بهترین قاری قران در سطح دبستان شناخته میشد بر همین اساس یک جلد کلام الله مجید از سوی مدیر مدرسه به ایشان اهدائ گردید. مادر محترم شهید در رابطه با موقعیت وی در دبستان کمال تبریز اینگونه اظهار مینماید: "به علت مشکلات مالی که در سال ۱۳۴۴ برا ی ما پیش آمد پدر جواد مجبور شد تا برای بهبود وضع خانواده خانهای را در تهران بخرد لذا ما به همراه پدر شهید از تبریز به تهران مراجعت کردیم. روزی به مدرسه جواد رفتم تا کارنامه او را بگیرم ولی او از آنچنان جاذبه معنوی و درسی خاصی در بین اولیائ مدرسه برخوردار بود که آنها با این در خواست من مخالفت کرده و از من خواستند تا او را در تبریز بگذارم اما من مجبور بودم او را با خود به تهران ببریم." در سال ۱۳۴۵ به همراه خانواده اش به «تهران» هجرت و کلاس پنجم را در دبستان «جعفری» سپری کرد و دوره راهنمایی تحصیلی را نیز در همان مدرسه شروع میکند او در این دوره با کسب نمرات عالی به عنوان شاگرد ممتاز مدرسه راهنمایی خود انتخاب میگردد در این دوره وی علاوه بر خواندن کتابهای درسی به مطالعه کتب مذهبی مورد علاقه اش مانند قرآن و نهج البلاغه نیز میپردازد و دوره دبیرستان را نیز تا کلاس یازده در دبیرستان جعفری خوارزمی مشغول به تحصیل شد. سالهای دبیرستان را نیز با کسب رتبه ممتاز به پایان برد. مادر محترم شهید دوران دبیرستان وی را اینگونه نقل میکند: "شهید حاج جواد در دبیرستان علاوه بر خواندن دروس مدرسه به فعالیتهای مذهبی نیز اقدام میکرد او همیشه به منزل حاج آقا شیخ فدا پیش نماز مسجد محل ما میرفت و مسائل مذهبی را از او فرا میگرفت و در این زمینه تا جایی پیش رفته بود که به او اجازه داده شده بود مسئله بگوید. «جواد» برای کسب علم و دانش لحظهای غفلت نمیکرد. او برای کسب علم و دانش ارزش واهمیت ویژه ای قائل بود و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد. معتقد بود انسان باید تا حد ممکن همه چیز را بداند. وی پس از اتمام دوره دبیرستان با کسب نمرات عالی بلافاصله در کنکور سراسری سال ۱۳۵۳ شرکت کرد و با توجه به هوش و ذکاوتی که داشت با کسب رتبه ۵۴ در دانشکده «فنی تهران» در رشته مهندسی برق گرایش الکترونیک قبول شد و شروع به تحصیل کرد. او در دانشگاه به دروس دانشگاهی علاقه وافری نشان میداد و نمراتش همیشه عالی بود. شهید حاج جواد در واقع کبوتری بود بی آزار، شعلهای بود فروزان بدون دود و خاکستر، که دیگران او را دوست داشتند و از وجود پر خیر و برکت او استفاده میکردند در نظرشان عزیز بود و هیچ مزاحمت نداشت ولی در عین حال فروتنی داشت و خود را بنده ناچیز خداوند میشناخت و مصداق این سخن عزیز انبیا سید اولیا رسول گرامی اسلام بود که فرمودند: وقتی خداوند برای بندهای خوبی خواهد قفل دل او را میگشاید و در آن ایمان و راستی قرار میدهد و وی را نسبت به رفتار او هوشیار میسازد دل وی را سلیم و زبانش را راستگو و اخلاقش را مستقیم و گوش وی را شنوا و چشمش را بینا میگرداند. عاشقان الله آنان که در راه نیل به وصال معشوق جان بر طبق اخلاص گذاشته و حیات جاودانه یافتند به راستی که در لحظه لحظه بودنشان هزار پند است و در رفتارشان هم دریایی پیام و عرفان و برای آیندگان. هیچگاه کسی از حاج جواد آزرده خاطر نگردید. برایش تفاوت نداشت که با نگهبان دم در صحبت میکند یا مقام بالاتر و یا کارکنان دیگر. بین خود و بچههای جهاد هیچ فرقی نمیگذاشت، اگر غریبه ای وارد محل کار یا خوابگاه میشد او را نمیشناخت. به زیر دستان در کارها کمک میکرد با آنان مینشست و درد دل آنانن گوش میکرد و تا حد امکان نسبت به رفع مشکلاتشان اقدام میکرد. اودر رفتار با دیگران خاضع، خاشع و فروتن بود. هیچ گاه دیده نشده به کسی حرف زور بگوید." شهید حاج «جواد خیابانیان» در بر خود با مشکلات همیشه پیشقدم بود. باورش بود که انسان باید به خود سختی دهد تا در برابر مشکلات تحمل داشته باشد. درمواقع بحرانی کاملاً برخود مسلط بود. با هکاران و افراد با تجربه مشورت میکرد و در آخر با نظر جمع تصمیم قاطع گرفته میشد او همیشه به همکاران خود در برابر مشکلات موجود استان این جمله را میگفت: "سیستان و بلوچستان به منزله تنگه احد است و ما پیمان داریم که بمانیم." در کارها دارای پشتکار عجیبی بود و سخت در جهت رسیدن به اهداف مورد نظر تلاش مینمود. جنگ تحمیلی شروع شده بود. جهاد «سیستان و بلوچستان» یک دفعه از نیرو خالی شده بچهها به سمت جبهه رفتند و نزیک بود جهاد به خاطر کمبود نیرو به تعطیلی کشیده شود حاج جواد خیابانیان نیروهای موجود را جمع نموده و از مسؤلیت خطیری که به عهده آنهاست صحبت کردو گفت: "اگر ما اینجا را تخلیه کنیم و فعالیت نداشته باشیم ممکن است ضرباتی نصیب انقلاب شود به هر حال این گناه متوجه ما خواهد بود. این در زمانی بود که ایشان وظیفه خیلی از برادران و قسمتهارا به عهده گرفته بود. به خصوص وظایف قسمتهایی مانند امور پرسنلی، جذب و اعزام، پرداخت حقوق او همه موارد را پشتکار و حوصله و با فشاری که به خودش وارد میآورد انجام میداد به هر حال از مشخصههای بارز این شهید عزیز میتوان به سخت کاری و مقاومت وی اشاره کرد. شهید شمع محفل بشریت است و چراغ هدایت ما خاکیان درمانده و این درس ماست که بدانیم که آنان از روی علم دریافتند که شهادت یعنی فیض عظمی، یعنی بهشت اعلا یعنی موهبت اولی و از همه مهمتر یعنی جوار رحمت ا… گذری بر زندگی سراسر شور و افتخار شهید حاج «جواد خیابانیان» ما را به این نتیجه میرساند که او فردی بود علم دوست و دانشجو، سیر زندگی او در دوران دبستان، راهنمایی و دبیرستان حاکی از باروری افکار الهی او رد مسیر حق است او در این راه از لحظه لحظههای زندگی بهره جسته و با هوش و ذکاوتی که داشته توانسته است خیلی از مسائل علمی را در رشتههای برق، ریاضیات، ادبیات، قرآن و نهج البلاغه فرا گرفته و تقریباً بر همه آن مسلط گردد. بیشتراز نصف قرآن را حفظ داشت و در مسائل شعر و ادبیات صلاحیت علمی داشت از نظر خط بسیار زیبا مینوشت در تحلیلهای سیاسی، مسائل اجتماعی، اخلاقی و دینی صاحب نظر بود. او علم را برای خدمت در راه خدا و خدمت به خلق فراگرفت و از آن به نحو مطلوبی برای کسب آرمانهای الهی اسلامی سود جست. اوفردی بود چند بعدی که هر یک از ابعادش را اگر کسی داشته باشد میتواند فرد شایسته ای برای اجتماع خود باشد او دارای چهرهای نورانی و الهی بود وبه قدری در کارها با افراد خوشرویی برخورد میکرد که کمتر اتفاق میافتاد با کسی روبرو شود و آن فرد جذب و شیفته اخلاق و رفتار آن شهید نگردد. او میتوانست با تمام گروههای اجتماعی ارتباط برقرار کرده، صحبت کند مثلاً با یک فرد بیسواد بلوچ که از روستا میآمد راحت صحبت میکرد و گرم میگرفت او صحبت این را میفهمید. در سخنرانی، در صحبتهای خصوصی، در کار، در امور زندگی و در همه چیز، واقع شدن در میان مردم با آن خصوصیات جذاب باعث شده بود تا همه روستاییان چه کسانی که او را میشناسند و چه کسانی که او را به طور کامل نمیشناختند او را دوست داشته باشند و در دل آنها جای داشته باشد و با تمام ویژگیهای سخت منحصر به فردش او را بپذیرند. اینجاست که رنگ الهی کار او سالها سمبل خاطرهها و یادهای دوستان و مردم مانده و در جای جای استان سیستان و بلوچستان جای خالی او را میتوان در میان مردم احساس نمود. به راستی که حاج جواد در دوستی و مهربانی و جذب مردم سرآمد تمام همکاران زمان خویش بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خود را آماده کرد تا مانند سربازی فداکار و پر تلاش به دفاع از ارزشها و دستاوردهای انقلاب اسلامی بپردازد بر این اساس پس از دستور رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی مبنی بر تأسیس جهاد سازندگی در سال ۵۸ و پایه گذاری این نهاد مقدس بوسیله شهید والا مقام دکتر بهشتی با وجودیکه هنوز دوره دانشگاه را به پایان نرسانده بود وارد جهاد سازندگی گردید مطرح شد، اما از آنجا که خدمت به مردم مستضعف و محروم را بر سایر امور ترجیح میداد، ابتدا به همراه گروهی از جهادگران به استان به خوزستان عزیمت کرد و پس از راه اندازی جهاد آن استان به کرمان رفته و مشغول به کار میشود. او بعد مدت کوتاهی خدمت در ان استان راهی دیار محروم سیستان ئو بلوچستان شد. وی برای رفع مشکلات مردم ستمدیده این خطه از میهن اسلامی از هیچ کوششی دریغ نورزید و بسیار اتفاق میافتاد که شخصاً به تمام روستاهای استان سرکشی کند و هر هفته هزاران کیلومتر راه را میپیمود و اغلب تنها مسافرت میکرد. هرگاه از طرف شورای مرکزی به او پیشنهاد میشد که به عنوان عضو مرکزی شورای جهاد سازندگی به تهران برود و فعالیت کند جواب رد میداد و میگفت: "سیستان و بلوچستان به منزله تنگه احد است و ما پیمان داریم که بمانیم" و هرگاه صحبت از ادامه تحصیل او میشد میگفت: "معلم واقعی من مردم محروم سیستان و بلوچستان هستند" و واقعاً آیا او که تمام هستی اش را طبق اخلاص برای خدمت به مردم نهاده بود مزدی جز شهادت را، زیبنده او میتوان پنداشت؟ نمونه یک مدیر مخلص، فعال، با ایمان و با اراده و با هوش بود. او برای مردم مستضعف هم معلم بود هم مبلغ، هم حلال مشکلاتشان بود و هم همکار و کمک زندگیشان و هم برادر و شریک غمهایشان. او در مسائل اجتماعی چه در شهر و چه در روستا احساس مسؤلیت داشت و به اعتراف یارانش همیشه از سختی استقبال میکرد. برای او ضرورت انجام کار اهمیت داشت نه راحتی خودش، بدون برنامه کار نمیکرد و قبل از اقدام به هر کاری همه جوانب آنرا بررسی میکرد و با مشورت و نظر همکاران تصمیم قطعی را با نظر جمع میگرفت. از نزدیک نظاره گر تلاش بی وقفه همکاران پر تلاشش بود و در حل مشکلاتشان تا سر حد امکان اقدام میکرد تا از این راه موجبات دلگرمی و پشتکار برادران جهادیش فراهم شده و آنها با دقت بیشتری به فعالیت بپردازند و موجبات خرسندی رهبر بزرگ انقلاب، خوشحالی مردم محروم منطقه فراهم سازد. به طور قطع اگر گفته شود ویژگی شهدا از وجود خلقیات و روحیات خاص آنان است که از لحاظ کمی و کیفی و جامعیت در کمتر کسی یافت میشود، گزافه گویی نشده است، چرا که نوع حرکات این عزیزان و عکس العمل آنان در برابر افراد خاطی خود نشان دهنده بزرگواری و تفکر عمیق آنان در مقابل مسائل مختلف است. میتوان گفت در مدت ۴ سال حضور پر افتخار شهید حاج «جواد خیابانیان» در جهاد سازندگی استان «سیستان و بلوچستان» کسی شاهد آن نبوده است که آن بزرگوار در مقابل خطای افراد به راحتی گذشته یا سهل انگاری هر یک از همکارانش را به آسانی قبول نماید. اعتقاد داشت فلسفهی حضور او وهمکارانش خدمت به مردم محروم در استان «سیستان وبلوچستان» است. اگر کسی در انجام کارش کوتاهی میکند شدیداً ناراحت شده از آن افراد توضیح میخواست. سپس او را نصیحت مینمود و در صورتی که فرد خاطی به اشتباه خود پی نمیبرد و اظهار پریشانی نمیکرد با شدت و قدرت تمام با او برخورد میکرد. در ظلمتکده جهان که حقیقت با اوهام آمیخته شده است و راه از چاه هویدا نیست، از تصادم امیال انسانها هزاران پیچ و خم و پرتگاه به ورته نابودی و گمراهی به ظهور رسیده است که برای فرار از این حیرت و گمراهی به ناچار باید دلیل وراهی جست. در پرتوه هدایت و راهنما، از این راه سخت و پر خطر میتوان عبور کرد، اما این کار از همه کس ساخته نیست، طینتی پاک و گوهری اصیل و روحی چون کوه استوار کرد و همتی چون آسمان بلند که آن هم یافت نمیشود، جز در وجود پاک باختگانی چون شهید حاج «جواد خیابانیان.» آنان در دنیا دل به هیچ چیز نبستند و مال دنیا را وسیله رسیدن به قرب الهی یافتند. آن شهید عزیز بیت المال را بزرگ و استفاده از آن را جز به راه خودش روا نمیدانست، و در این راه عمل او مبین این عقیده و مرام او بوده. او انسانی بود که معیارهای حق و ارزشها را در خود جای داده بود و فکرش این بود از امکانات بیت المال مانند بعضی از بی خبران به نفع شخص خود یا برای رفاه خود از آن استفاده نکند. هیچگاه و در هیچ زمانی کسی او را ندید و از او نشنید که از بیت المال برای ارضاءخواسته های مادی خود استفاده کند یا بخواهد که برای او کاری انجام شود نیتش قربت الله بود و بس. او سعی میکرد در کار روزمره، در غذا خوردن، در نحوه خوابیدن و در تمام حالات و اوقات خود را از خواستههای نفسانی و مادی به دور داشته و آلوده ننماید. شهید حاج «جواد خیابانیان» فردی بود که زندگی را برای خود نمیخواست بلکه خود را وقف بزرگترین آرزویش کمک و خدمت به محرومین کرده بود وی دوستدار رعایت حق و حقوق دیگران بود و برای همکاران و مردم محروم زندگی سالم اجتماعی و فردی را میپسندید. او به همکاران توصیه میکرد اعتماد متقابل را در برابر همه داشته و خود را برای اجتماع متعهد و مسئول بدانند تا حق و حقوق کسی در این میان پایمال نشود. از آنچه که خود داشت برای کمک به اقشار میکوشید. آنچنان از در دوستی و محبت با همکاران وارد میشد که آنها به راحتی مشکلاتشان را با او درمیان میگذاشتند و سعی میکرد به تناسب موقعیتی که دارد نسبت به رفع آن اقدام نماید. اگر به فرموده آن امام راحل: "نماز کارخانه انسان سازیست" مصداق آن این است که مرز بین تقوا پیشگان و بی دینان در اینجا مشخص میشود، در میان سرداران لشکر توحید، شهید حاج «جواد خیابانیان» کسی بود که بین خود و خدا، ماده و معنی، دینداری و بی دینی، مقهور خود بینی و ماده نشد بلکه خدا و دین او را انتخاب و نماز را وسیله رسیدن به قرب الهی دانست او حقیقتاً دریافته بود که مقام خلیفه الهی یعنی چه؟ او دریافته که ستیز با لاابالیگری و حرکت در مسیر واقعی اسلام تنها راه رستگاری است. سرانجام این سردار ملی واسطوره ی ایمان نیز به شهادت ختم شد. درروز دهم اسفند ۱۳۶۲« جواد خیابانیان در حین انجام مأموریت در جاده ایرانشهر –نیکشهر با حادثهی رانندگی به شهادت رسید.