شهید محمدحسین اوحدی
شهید محمد حسین اوحدی
دانشجوی دوره کارشناسی ارشد رشته مهندسی راه و ساختمان
تاریخ و محل تولد: ۱۸ بهمن ۱۳۳۷، بروجرد
تاریخ و محل شهادت: ۱۸ بهمن ۱۳۶۸، رقابیه
مزار: بهشت شهدای بروجرد
گزیدهای از وصیت نامه شهید محمد حسین اوحدی
به نام خداوند یاری دهنده مجاهدان و روزی دهنده شهیدان
بابا و مامان عزیزم، این نوشته ها را در زمانی می نویسم که بیش از چند روز به شروع عملیات باقی نمانده و در شرایطی می نویسم که بی هیچ مبالغه ای صلاحیت شهید شدن را در خودم نمی بینم. با این حال به قول حافظ، چرخ گردون گرد و روزی بر مراد ما نرفت هست اندر پرده بازی های پنهان غم مخور. و شاید فضل و رحمت الهی شامل حال ما هم شد و به سعادت شهادت نائل شدیم. به همین دلیل مسائلی چند را به عنوان پیامی برای شما می نویسم. بابا و مامان خوبم، شما الان نوشته های فرزندتان را می خوانید که پیش شما نیست و شاید انتظار داشتید که به زودی برگردد و شما شاهد، آغاز مرحله جدیدی از زندگیش باشید ولی آنچه تحقق یافتنی است، خواست خداست که در آن رحمت و سعادت برای ما نهفته است و این ما هستیم که همیشه باید خواسته ها و آرزوها و آمالمان را از فراز و نشیب واقعیت ها عبور دهیم و اگر در این راه خود را تسلیم امامتی بکنیم که ما را به سوی نور و روشنی می برد و حجت آشکار خدا بر زمین است، آن گاه آنچه نصیب ما می شود قضا و قدر الهی است و قطعاً سعادت ما را در بر خواهد داشت و در این راه آنچه رستگاری و سعادت ما را تضمین می کند صبر و استقامت و پایداری ما را در میدان ابتلائات و آزمایش های الهی و دل کندن از وابستگی ها و خواسته های نفسانی است که قطعاً در این راه به صورت سدها و موانعی جلوه گر خواهد شد. و آنچه که اینک ما نیز با آن مواجهیم، چیزی جز تحقق همان واقعیت نیست. انقلاب اسلامی در طلوع خونینش نوید صبح روشنی و نور را می دهد و امام عزیزمان خمینی بت شکن گوئی منادی فلاح و رستگاری و بیداری شده و این مائیم که باید کوله بارهایمان را محکم کنیم. بابا و مامان خوبم بعد از سه سالی که از انقلاب می گذرد، اینک به خوبی شاهد رشد و شکوفایی انقلاب اسلامی که نوید بخش آزادی و پیروزی همه مستضعفین است، هستیم وآن چه که این پیروزی ها را امکان پذیر ساخته اراده و همت توده های مستضعف و صبر و استقامت آنها و خون های شهیدانی که بستر انقلاب را گلگون ساخته اند و نیز یاری و رحمت خدای کریم است. هر روز که می گذرد توطئه امبریالیست ها و صهیونیست ها و دشمنان انقلاب ابعاد تازه تری می یابد، گویی همه ابر قدرت ها و عُمالشان مرگ خویش را در ادامه حیات انقلاب دیده اند که این گونه دیوانه وار به آن حمله می کنند، در این میان آنچه که تداوم انقلاب را ممکن می سازد عزم و اراده و از خود گذشتگی ما و توکلمان بر خداست که او یاری کننده مستضعفان است. بابا و مامان خوبم هر وقت به شما فکر می کنم، احساس می کنم که شما چه قدر به خاطر ما سختی ها کشیدید و ما چه قدر در مقابل شما کوتاهی کرده ایم و ناسپاس بوده ایم ولی گاهی و تنها که به خدا فکر می کنم، احساس گناه بیشتری می کنم که خداوند چه قدر رحیم است و چه نعمت ها به ما داده و در مقابل ما چه قدر کفران نعمت کرده ایم و چه ناسپاس و در عبادتش و به جا آوردن شکر این نعمت ها کوتاهی می کنیم. بابا و مامان عزیزم همان گونه که شهادت برای من آغاز یک تحول در جهت قرب به خداست امیدوارم که در شما سرآغاز دوره ای جدید و تحولی در جهت قرب بیشتر به خدا و پیوند با پیغمبر اکرم و خاندان معصومش باشد. ما که احیا کنندگان دوباره نهضت اوئیم باید که چون او به میدان رویم. تا حماسه های علی اکبرها و قاسم ها را زنده کنیم و به آنها عینیت دوباره بخشیم. تا وقتی تازه دامادها، در غربت دلشان گرفت حضرت قاسم را یاد کنند و برادران در غم برادر، حضرت عباس را، و خواهرانمان گوشه ای از سنگینی بار غم زینب (س) را حس کنند. و مادرانمان به حضرت فاطمه (س) هم درد شوند و او را بیشتر یاد کنند و این شاید قدم هایی باشد در شکستن نفسمان و هجرت به سوی الله چرا که خاندان پیامبر بالاترین تجلیات ذات خدا هستند و وجه الله هستند. به هر حال عزیزانم دوست ندارم بعد از شهادتم آن چنان به ماتم نشینید که خدای ناکرده کمتر به انقلاب و امام عزیز فکر کنید، بلکه روح من آن گاه شاد خواهد شد که شاهد باشم شهادتم پیوند شما را با انقلاب بیشتر کرده و باعث فعال کردن شما نسبت به انقلاب و یاری اسلام و خدمت به امام عزیز شده و باور داشته باشید که خدا شما را دوست تر داشته که سعادت شهادت را نصیب فرزندتان کرده تا شما به او نزدیک تر باشید و با ثبات در ایمان و صبر بر این بلا و آزمایش، دیر نخواهد بود هم دیگر را بار دیگر در قیامت نزد خداوند متعال ملاقات کنیم و در پیشگاهش رو سفید باشیم. برادران و خواهران عزیزم اینک شاید مسئولیت شما در قبال انقلاب بیشتر شده چرا که پیوندتان با انقلاب حالا پیوندی خونین شده و باید که اراده های مستحکمتان این پیوند را هرچه بیشتر در جهت خدا عُمق بدهد. امیدوارم که بیشتر به فکر مامان و بابام باشید. چون شما شهید داده هایی هستید که باید تسکین بخش پدر و مادر شهید داده ای باشید. شاید برای شما از امام گفتن و اینکه تنهایش نگذارید، چیز تازه ای نباشد، شمائی که هر کدامتان عاشقان امام هستید و خدا انشاالله این انس و محبت را بیشتر کند. امیدوارم که هر چه بیشتر پیوندتان را با ائمه معصومین و قرآن عمیق کنید. سعی کنید آیات بیشتری را از قرآن حفظ داشته باشید و تفاسیر را بخوانید و با عمل به احکام قرآن و خود سازی، الگوهای زنده ای باشید از علم و تقوا که جامعه انقلابی ما به (چنین الگوهایی) نیاز دارد که هم پیوندشان با انقلاب خونین است و هم عزمشان در تداوم راه خونین آن ناگسستنی است و هم از علم و تقوا که توشه های این راه پرفراز و نشیب است برخوردارند. و در آخر امیدوارم که اگر در برخورد با شما گاهی اشتباهی از من سر میزد که موجب ناراحتیتان می شدم حتماً مرا ببخشید و همین طور از همگی اهل فامیل و آشنایان و دوستان هم اگر مواردی این چنین بوده امیدوارم که مرا عفو کنند و در آخر سعی کنید که (اشاره به همسر شهید) را هم تنها نگذارید و او را از خودتان بدانید که او هم هم درد شماست که حتماً او هم شما را تنها نخواهد گذاشت. برافراشته باد پرچم خونین قرآن در سرتا سر جهان پررهرو باد راه شهیدان انقلاب اسلامی خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار مسعود اوحدی ۱/۱۱/۶۱
زندگینامه
محمدحسین اوحدی در ۱۸ بهمن ۱۳۳۷ در بروجرد به دنیا آمد. وی در خانواده ای تحصیل کرده پرورش یافت. در تمام دوران تحصیل خود فردی پرتلاش و موفق بود. بعد از اتمام دبیرستان بلافاصله در دانشگاه تهران پذیرفته شد و در رشته ی راه و ساختمان دانشکده ی فنی مشغول به تحصیل شد.
یک سال قبل از انقلاب، زمان تعطیلی دانشگاه بر اثر اعتصابات، به بروجرد رفت و فعالیت های سیاسی و مذهبی را به طور جدی ادامه داد. فعالیت های او که پخش و انتشار اعلامیه، خرید و فروش کتاب های مذهبی و سیاسی و سازماندهی تظاهرات را شامل می شد، بیشتر متوجه بروجرد بود.
او در ایام جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در عملیات والفجر مقدماتی در سال ۱۳۶۱ مجروح شد و درست در همان تاریخ تولّدش یعنی ۱۸ بهمن در سنّ ۲۴ سالگی در منطقه رقابیه به درجه ی رفیع شهادت رسید.
پیکر پاکش را در گلزار شهدای بروجرد به خاک سپردند.