شهید عبدالحمید مقدسی

شهید عبدالحمید مقدسی

دانشجوی مقطع کارشناسی مهندسی شیمی - صنایع پالایش

تاریخ و محل تولد: ۵ اسفند ۱۳۴۵، جهرم

تاریخ و محل شهادت: ۷ بهمن ۱۳۶۵، شلمچه، کربلای ۵

مزار:

زندگینامه

شهید عبدالحمید مقدسی در سال ۱۳۴۵ در شهرستان جهرم در خانواده ای مذهبی و مومن متولد شد. او هفتمین فرزند خانواده بود پدر و مادر این شهید هر دو بچه های روحانی بودند و بالطبع خود شهید هم نوه دو روحانی بزرگ جهرم بود. در کودکی در دامان مادری بزرگ شد که برای شیردادن فرزندانش وضو می گرفت و تمام اصول تربیت دینی را درمورد فرزندانش رعایت میکرد. شهید درسن خیلی کمی بود که نماز را در کنار پدر و مادرش آموخت و به همراه آنها راهی مسجد شد. پدربزرگ های این شهید عزیز به دلیل اینکه روحانی بوده اند همیشه به عنوان امام جماعت مسجد بودند و درروشنگری وتربیت نوه خود نهایت سعی و تلاش را می کردند. در سن خیلی کوچک بود که با ائمه اطهار آشنا شد و در مراسم محرم و عزاداری ائمه در مسجد شرکت می کرد و به عزاداران آب و شربت می داد و همیشه پای منبر و پای صحبت پدر بزرگ های خود می نشست و درسن ۶ سالگی راهی مدرسه شد. و در آنجا بود که از لحاظ درسی نیز استعداد خود را نشان داد و جزء شاگردان موفق مدرسه شد. به طوریکه اولیاء مدرسه او را مورد تشویق قرار می دادند و جوایزی به او اهداء می کردند در دوران ابتدایی که بود در امامزاده محمد حاج حسین آقا آیت اللهی که از روحانیون بزرگ و برجسته بود کلام تفسیر قرآن و حدیث داشت وشهید دراین کلاسها شرکت می کرد و دوست داشت احادیث و روایات وسوره های کوچک قرآن را از حفظ هر بار مورد تشویق حاج آقا آیت الهی قرارمی گرفت.تا اینکه زمزمه انقلاب در سال ۱۳۵۶ شنیده شد وشهید در آن زمان سال ۱۱ سال بیشتر سن نداشت اطلاعیه ها و اعلامیه های امام خمینی راکه پدرو برادرانش تهیه کرده بودند برمی داشت وبین مردم توزیع می کرد و چون سن کمی داشت کسی به او شک نمی کرد. در تکثیر اعلامیه ونوارهای سخنرانی امام هم کمک می کرد در آن زمان برگه هایی تهیه شده بود که بر روی آن آیات قرآن و نماز نوشته شده بود و شهید آنها را می فروخت و به همراه این برگه ها اطلاعیه ها و اعلامیه های حضرت امام را هم توزیع می کرد تا اینکه در سال ۱۳۵۷ انقلاب به پیروزی رسید. فاصله بین سال های ۵۹-۵۷ سال های اوج فعالیت گروهک های ضد انقلاب در جهرم بودکه سعی می کردند جوانان را به سوی خودشان بکشانند که شهید تحت رو شنگری های پدر وبرادرانش به طرح هیچیک ازاین گروه ها کشیده نمی شد درسال ۱۳۵۹ وقتی که جنگ آغاز شد.عبدالحمید که جوانی فعال وپر شور بود تصمیم گرفت به جبهه برود در کلاس دوم راهنمایی درس بخواند و برای آمادگی نظامی در یسیج ثبت نام کرد و پیس از طی این دوره آموزشی راهی جبهه شد. البته به همراه برادرانش وبعد از مدتی که در جبهه ماند به مرخصی آمد ودروس خود را ادامه داد در دوره دبیرستان بود که چندین بار بازهم به جبهه اعزام شد. جبهه های اهواز و فاو اما بعد از مرخصی بلافاصله به شهر می آمد و درس خود را ادامه میداد چون به درس بسیار علاقه داشت بعد از اینکه دیپلم خود راگرفت، در رشته ملوانی نیروی دریایی ثبت نام کرد اما به امتحان آن نرسید و در کنکور و دانشگاه ثبت نام کرد و در رشته الهیات دانشگاه امام صادق پذیرفته شد. اما چون به رشته های مهندسی علاقه مند بود از دانشگاه امام صادق انصراف داد وسال بعد در دانشگاه تهران در رشته شیمی پذیرفته شد. در طی سال اول دانشگاه به جبهه میرفت و می آمد ودر امتحانات پایان ترم شرکت میکرد در تابستان هم که تعطیلی دانشگاه بود بازهم به جبهه رفت اما در سال دوم بود دیگر نمی توانست در دانشگاه بماند و ازهمان روز آغاز دانشگاه از طریق دانشگاه به جبهه اعزام شد. شهید در اکثر اعزام هایش خانواده را در جریان قرار نمی داد وقتی که با خوابگاهش تماس می گرفتند و با او کار داشتند خبر دار می شدند که به جبهه رفته است. وقتی که از جبهه به مرخصی می آمد، اکثراً در بسیج و پایگاه مقاومت ودر سپاه کار می کرد. شهید در چندین عملیات مهم از ابتدایی که به جبهه می رفت شرکت داشته از جمله شکست حصر آبادان فتح خرمشهر وعملیات فاو.عبدالحمید وقتی که به جبهه می رفت. دوستانش را در جریان می گذاشت و از آنها خداحافظی می کرد و دوستان شهید می گویند: عبدالحمید همیشه می گفته است که دعا کنید شهید شوم ولی اسیر نشوم چون طاقت اسارت را ندارم، نمی توانم تحمل کنم که نیروهای عراقی به امام و مردم ایران توهین کنند. پس دعا کنید که خداوند شهادت را نصیبم کند.شهید در اوقات فراغت کتاب های دینی را مطالعه می کرد دربیشتر کتاب های ادعیه و دعاها را دوست داشت. از کسانی بود که نماز شب می خواند و انس والفت عجیبی با قرآن داشت.همیشه درپایان نمازهایش دعا می کرد که خداوند او را مورد رحمت خودش قرار دهد و به درجه شهادت برساند. در تاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۰۷ در آخرین باری که به جبهه اعزام شد در عملیات کربلای ۵ درمنطقه شلمچه به شهادت رسید و مفقود شد. و پس از ۱۱ سال پیکر پاکش را به جهرم آوردند و در جوار دیگر یاران شهیدش به خاک سپردند.در زمان مفقودیت یک بار به خواب مادرش آمده بود و به مادر گفته بود که اگر صد بار هم زنده شوم باز هم جانم را در راه اسلام و قرآن فدا خواهم کرد..

گزیده ای از وصیت‌نامه شهید


بسم الله الرحمن الرحیم

«
الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا»

بادرود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی و با سلام به شهیدان راه خدا و بادرود و سلام به رزمندگان دلاور اسلام در جبهه های نبرد نور علیه ظلمت. در فرهنگ جامعه شناسی اسلام واژه شهادت بسیار ارزشمند است و نویسندگان و خطبا کتب فراوانی در این زمینه تألیف کرده اند. از قرآن مجید گرفته تا بیان رسول اعظم اسلام و ائمه معصومین نیز می توان دریافت که عمق این کلمه بسیار زیاد است. از آن روزی که نسل انسان در روی عالم خاکی به وجود آمد مبارزه دوطرف حق و باطل وجود داشته است. هابیلیان چون نخواسته و نتوانسته اند زیر بار ظلم و استبداد قابیلیان باشند به مبارزه علیه ظلم برخاسته اند یعنی اینکه این مبارزه دو طرف تازگی ندارد. همچنین از زمانی که حضرت محمد صلی الله علیه و اله وسلم به پیامبری مبعوث می شود، این مبارزات شدت بیشتری می گیرد و انسان های متعهدی که در صدر اسلام تحت تربیت های آن حضرت بودند، در راه احیاء حق و ادامه دادن رسالت جهانی آن حضرت جان خود را فدا کردند. فی الجمله این مبارزه همچنان ادامه یافته و ادامه دارد ودر طی مدتی که بعد از خلافت علی علیه السلام تا کنون برجهانیان گذشته تقریباً به طور کامل ظلم و استبداد جهان را فرا گرفته و مفسدان تاریخ جای مصلحان را ناجوانمردانه غصب کرد و در صدر امور نشسته بودند تا اینکه قیام مردم مسلمان ایران به پیروی از قیام خون بار امام حسین برعلیه هر گونه ظلم وفساد در جامعه به رهبری امام امت در سال ۱۳۴۲ شروع و در سال ۱۳۵۷ موفق به برکندن اساس حکومت خون خوار پهلوی شد. ولی یزیدیان نتوانستند حکومت حسینیان را ببینند و به کشور ما حمله کردن و ما با پیروی از قوانین اسلام به مبارزه بر علیه آنان برخاستیم و تا کنون با عنایات خداوند به پیروزی های چشمگیری نائل شده ایم و هم اکنون راه خون های خود را می دهیم تا اینکه حرمین شریفین و کربلا و نجف را ازدست کافران ومشرکان آزاد نمائیم. تا سرزمین هائی که آنان غاصبانه و ناجوانمردانه از ما گرفتند آزاد کنیم. برادرم و خواهرم آیا می دانید زمانی که خون امام حسین و خون علی علیه السلام و سایر ائمه ریخته شد هم اکنون مشروب فروشی ها و قمار خانه ها و مراکز فحشا وفساد بر قرار گردیده است. آیا می دانی که ستمگران بر قدس شریف مکه عزیز کربلای مقدس و نجف مطهر حکم روائی می کنند پس اگر پیرو حسین و شیعه علی هستیم و یا مسلمانیم این چه اسلامی است که داریم. خدایا چه سود برای من است که در این دنیای پر از فساد و فحشا غوطه بخورم و گناه کنم. پس امروز که خداوند درهای بهشت را باز کرده تا بندگان صالحش را به درون آن برد اگر شایسته اش باشم من هم از این در وارد شوم. خدایا به میهمانی تو و میهمانی رسولت و ائمه علیهما السلام و صالحان شایسته دیدار خدا می رویم و امیدواریم که ما را بپذیرند و ازماروی برنگردانند. که جواب آخرت بسی دشوار است.خدایا جان خود را به تو فروختم و امید وارم که مرا قبول کنی خدایا از تو نسبت به همه گناهانم طلب آمرزش می کنم و از تومی خواهم که توبه ام را قبول کنی و از پدر ومادرم و خواهرانم و برادران مهربانم می خواهم که مرا حلال کنند و مخصوصاً ً اگر خطائی نسبت به پدر ومادرم از من سرزده مرا ببخشند وتمام دوستان وآشنایان و هر کسی که حتی کوچکترین بدی در حق او کردم مرابه بزرگی خود ببخشد در پایان از خواهران معظمه می خواهم که حجاب اسلامی را رعایت کنند وازهمگی می خواهم که این شعار را از یاد نبرند.خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار و السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته

عبدالحمید مقدسی.