شهید غلامعلی خزائی
دانش جوی مقطع کارشناسی دبیری رشته الهیات و معارف اسلامی
تاریخ و محل تولد: اول خرداد ۱۳۴۲، نهاوند
تاریخ و محل شهادت: ۳ مرداد ۱۳۶۷، اسلام آباد غرب، مرصاد
زندگینامه
شهید غلامعلی خزائی در اول خرداد سال ۱۳۴۲ در روستای کوتا دره خزل از توابع شهرستان نهاوند دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و اول راهنمائی را در این روستا و شهرستان نهاوند به پایان رساند و در سال ۱۳۵۵ جهت ادامه تحصیلات به شهرستان کنگاور رفته و پس از طی دوره راهنمایی در مدرسه شهید مطهری، دیپلم تجربی را در سال ۶۰_۶۱ از دبیرستان امام خمینی کنگاور اخذ نمود و در همین سال جهت انجام وظیفه و ادای دین خود در مقطع حساس جنگ تحمیلی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد تا اینکه در سال ۶۲ برای اولین بار و آخرین بار در کنکور سراسری شرکت نمود و وارد دانشکده الهیات دانشگاه تهران در رشته الهیات و معارف اسلامی شد و پس از حدود ۷ ماه تحصیل در این دانشکده باز هم به سپاه مراجعت نموده و تا لحظه شهادت در آن ارگان مقدس مشغول خدمت بود.
وی از کودکی فردی کوشا، صبور و بی آزار بود، اهالی روستا از پیر و جوان او را به خوبی یاد می کردند و دعا گوی او بودند. استعداد تحصیلی و حافظه نیرومند خدادادی او را در بین همکلاس هایش در روستا و شهر کاملاً متمایز می کرد و هر بیننده ای را شگفت زده می نمود این خصلت و اخلاق و رفتار پسندیده و تواضع کریمانه اش او را محبوب معلمین و هم درسانش کرده بود.
در سال ۱۳۵۴ از نهاوند به عنوان شاگرد ممتاز جهت اردو به رامسر اعزام شد و با اینکه کودکی کم سن و سال بود دیدن محیط ناسالم فرهنگی اردوهای طاغوتی که با فطرت پاک وی ناسازگار بود او را بر آن داشت در سال های بعد علی رغم اسرار مسئولین رفتن به اردو را قاطعانه رد کند.
در سال ۱۳۵۵ پس از ورود به شهر کنگاور شرکت فعال و مستمر در مراسم مذهبی، نماز جماعت و دعا ندبه و مراسم سیاسی آن زمان از جمله تظاهرات بر علیه رژیم طاغوت را داشت و چند بار نیز تا دم مرگ پیش رفت و از همان زمان کوشش و جدیت فوق العاده شبانه روز در راه کسب علم و مطالعات مذهبی سیاسی داشت به طوری که اکثریت غریب به اتفاق کتاب های نویسندگان مهم زمان از جمله به ترتیب دکتر علی شریعتی و نیز شهید مطهری و بسیاری از آثار امام خمینی و دیگر عرفا و علمای اسلامی را مطالعه و مرور نمود و این در کنار برنامه منظم تفکر و قرائت قرآن روزانه بوده است.
از سال های قبل از پیروزی انقلاب تا روز شهادت برنامه روزانه تفکر داشت که شاید جالب ترین و بهترین برنامه زندگی وی بود و اهمیت آن را به خوبی یافته بود و همین تفکرها او را تا درجاتی از تقوا و فضیلت و معرفت خدای متعال بالا برده بود. نگاهی به نتیجه تذکراتش در دفترچه های یادداشت نموده از زمان طاغوت و بعد از پیروزی انقلاب انسان را به مقدار عظمت روحی و عمق فکری و علمی او آشنا می کند.
در زمان طاغوت با وجود سن و سال کمی که داشت روزهای گرم و طولانی تابستان را در ماه مبارک رمضان کار کشاورزی می کرد و روزه می گرفت به طوری که مقاومت و استواری او در مقابل گرسنگی و تشنگی موی را در بدن آدم راست می گردد و اطرافیان را متحیر می نمود.
بعد از انقلاب در دبیرستان با بینش وسیع و روشن ذهن و روشنگری خاص و شناخت صحیح از طرز فکر گروهک ها و مکتوباتشان سعی در جهت جذب طرفداران آنان را می نمود. از نظر درسی در تمام طول مدت تحصیلات از ابتدایی تا دیپلم شاگرد اول و ممتاز بود به طوری که در سال آخر دبیرستان با وجودی که مدت زیادی از زمان تشکیل کلاس ها را در جبهه بود نفر اول دبیرستان شد و نیز در کنکور با اینکه در رشته تحصیلی خود شرکت نکرده بود رتبه سوم را در سهمیه سراسری و رتبه اول سهمیه را در دانشکده الهیات دانشگاه تهران به دست آورد. پس از ورود به دانشگاه و مدتی تحصیل و سپس انصراف از آن، علت انصرافش را از دانشگاه در یک جمله بیان داشت: "اگر قرار است من در دانشکده الهیات درس بخوانم جبهه دانشکده الهیات بهتری است".
او اسوه تقوا بود، این کلام در برخورد با دوستان و همرزمانش بسیار شنیده می شد، بودن با او و اندکی تأمل در حرکات و رفتارش انسان را به یاد کلام شریف مولایش علی علیه السلام در مورد پرهیزکاران می انداخت که "عظم الخالق فی انفسهم و صغر مادونه فی أعینهم" فقط خداوند در نظر پرهیزکاران عظمت دارد و غیر خدا هر چه هست در نظرشان کوچک است"، به راستی او تجسم این کلام شریف بود و هر کس می توانست آن را در زندگی او به راحتی حس کند و با مدتی همنشینی با او این معنا را کاملاً درک نماید.
هیچ گاه وقت خود را بیهوده تلف نمی کرد، دائماً مشغول کار یا عبادت و یا مطالعه بود، حتی در شب های سرد و یخبندان زمستان بسیار کم اتفاق می افتاد که او رختخواب را رها نکرده و به نماز و نیایش نیاستد.
روزه بسیار می گرفت. بسیاری از اوقات تمام مدت مرخصی خود را در منزل روزه بود، عبادت های طولانی و طاقت فرسای وی در طول شبانه روز، به هنگام خستگی و راحت، بیماری و سلامت حاکی از عشق جانگذار و محبت وافرش نسبت به معبود و محبوب بود و با اخلاص تمام کار و عبادت خود را به جا می آورد. در انجام واجبات و ترک محرمات بسیار کوشا و دقیق بود حتی مکروهات و مستحبات را رعایت می کرد، از اسراف به شدت پرهیز نموده و خصوصاً در حفظ اموال مسلمین بسیار دقیق بود، نهایت سادگی را در خوراک و پوشاک داشت، از خوشگذرانی به شدت متنفر بود، در طول مدت عمرش بسیار کم وقت خود را صرف دنیا کرد و تمام توان و هم خود را برای آخرت به کار گرفت، ذره ای حب دنیا در قلب او راه نداشت و این نتیجه مبارزه مستمر او با نفس اماره بود.
اوقات فراغت خود را یا با ذکر و عبادت خدا به سر می آورد و یا به تفکر می پرداخت. قناعت را پیشه خود ساخته بود و از اهداء کمک هزینه ناچیز خود به رزمندگان اسلام و بذل آن به فقرا ابایی نداشت. همواره نماز خود را در اول وقت می خواند و در اوج گرفتاری و مشکلات یک بار هم دیده نشد نماز ایشان از اول وقت عقب بیفتدم نوافل و تعقیبات نماز را به جا می آورد، مداومت بر زیارت عاشورا داشت و خود را مقید به نماز اول وقت و جماعت نموده حتی به گفته همرزمانش عصر روز عید قربان ۱۴۰۸ (روز شهادت) که از کرمانشاه به مقصد گیلانغرب جهت مقابله با منافقین حرکت می کند هنگام اذان مغرب به اسلام آباد غرب می رسند ایشان بلافاصله به سپاه رفته و نماز خود را به جا می آورد و پس از نماز سپاه اسلام آباد به ایشان اطلاع می دهد که منافقین در حال حرکت از کرند به طرف اسلام آباد هستند که پس از رویارویی با منافقین کوردل در اطراف شهر اسلام آباد در همان شب به شهادت می رسد.(تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۵/۳)
او که به جهاد در راه خدا عشق می ورزید و اکثر اوقات خود در طول جنگ تحمیلی با رزمندگان اسلام بود سرانجام به آرزوی خویش رسید.
از سال های قبل تصمیم به توبه واقعی گرفته بود و توانست شش شرطی را که حضرت علی علیه السلام برای توبه واقعی بیان فرموده اند یعنی (پشیمانی بر گناه، تصمیم همیشگی بر ترک گناه، ادای حقوق مردم، تدارکات واجبات، از بین بردن گوشت هایی که با مال حرام بر بدن روئیده است و چشیدن رنج عبادت) را در وجود خود مو به مو اجرا نموده و به آن جامعه عمل بپوشاند. از این جهت سبکبار و آزاد به سرعت به سوی معبود خویش و کمال حقیقی در حرکت بود و لحظه ای را در این دنیا پر قید و بند غنیمت می شمرد زیرا لحظات نیز او را به خدا نزدیک می کردند و به راستی و در یک کلام خودسازی واقعی نموده بود.
گزیده ای از وصیتنامه شهید
با سلام به پیشگاه مقدس منجی عالم بشریت امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء
و سلام به خدمت نائب بر حقش امام امت خمینی کبیر
اینجانب وصیت می نمایم پدر و مادرم را که مرا حلال کنند و ناراحتی هایی که برای آنها ایجاد نمودم و زحماتی که در راه پرورش من متحمل شدند را بر من ببخشند و از خدا بخواهند مرا عفو کند و با رحمت بی منتهایش زشتی ها و گناهانم را نادیده بگیرد.
از دیگر افراد خانواده و اقوام و خویشان می خواهم که مرا حلال کنند. از خانواده ام مصرانه می خواهم که تا توان دارند در اجرای اوامر و ترک نواهی شرع مقدس بکوشند و تا پای جان مطیع اوامر امام خمینی و حامی جمهوری اسلامی باشند و اطاعت از فرامین ولایت فقیه را مستمسکی جهت قرب به خدا و وصول به مقام انسانیت و وسیله ای برای رسیدن به نور و هدایت قرار دهند.
اگر مرگ من شهادت بود مرا در بین شهدای کنگاور دفن کنید… و اگر می خواهید مراسمی داشته باشید مراسمی ساده ای در یکی از مساجد شهر کنگاور برگزار کنید و مابقی مخارج را تقدیم رزمندگان عزیز اسلام کنید. ضمناً من اول اردیبهشت ماه سال جاری ۶ هزار تومان خمس بدهکار خواهم شد که حتماً پرداخت گردد. یک ماه روزه قضا و ۴ ماه نماز قضای شکسته و یک ماه نماز قضای تمام حتی الامکان به نیابت اینجانب اقامه شود.
خدایا وجود مقدس امام خمینی را تا ظهور آقا امام زمان از جمیع بلیات حفظ کن، خدایا رزمندگان عزیز اسلام را بر صدام و تمامی مستکبران عالم پیروز کن.
خدایا تمامی مومنین و مومنات و ابن عاصی شرمنده را غریق دریای آمرزش و رحمتت بفرما.
خداحافظ همگی شما_غلامعلی خزایی ،۶۷/۱/۲۷