شهید احمد عظیمی طاهری

شهید احمد عظیمی طاهری

دانشجوی کارشناسی رشته الهیات و معارف اسلامی

تاریخ و محل تولد: اول فروردین ۱۳۴۲؛ کاشان

تاریخ و محل شهادت: ۱۴ اسفند ۱۳۶۵، عملیات کربلای ۵، شلمچه

مزار: روستای طاهرآباد کاشان

زندگینامه

شهید احمد عظیمی طاهری در سال ۱۳۴۲ در خانواده‌ای مستضعف و مذهبی در روستای طاهرآباد کاشان به دنیا آمد. روح ساده و با محبت او از همان آغاز با ورود به جلسات مذهبی همراه پدرش تعالی یافت. صفا و صمیمیت خاص از همان دوران کودکی در چهره اش نمایان بود.

تحصیلات مقاطع ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش گذراند. بعد از پایان دوره راهنمایی جهت تأمین مخارج خود, در حدود ۳ سال به کار قالیبافی مشغول شد و بعد از این قضیه ۳ ساله مجدداً به تحصیل پرداخت. او فعالیت‌های فرهنگی خود را در روستای خود, بعد از افتتاح کتابخانه آغاز کرد.

پس از انقلاب اسلامی در مهرماه سال ۶۰ به استان محروم سیستان و بلوچستان رفت و مدت ۴ سال مسئولیت تعلیم در این منطقه را با گشاده رویی و اخلاق اسلامی برعهده گرفت. همچنین در سپاه پاسداران ایرانشهر مشغول به انجام انواع فعالیت‌های عقیدتی و تبلیغی بود و همزمان به تحصیل خود نیز می‌پرداخت. دیپلم خود را در سال ۶۳ در همان استان اخذ کرد.

در همین دوران انجام رسالت مقدس خدائیش بود که در بهمن ماه سال ۶۱ به اسارت گرفته شدن برادرش را شنید. این خبر نه تنها او را ناامید نساخت که سببی شد تا وی را در جنگیدن و در سنگر علم و دانش, در جبهه سیستان و بلوچستان و در جبهه‌های نبرد با صدامیان متجاوز بیش از پیش مصمم گرداند.

وی در عملیات والفجر ۳ و والفجر ۴ به شدت مجروح شد و مدت نسبتاً زیادی در بیمارستان بستری گردید.

در سال ۶۴ بعد از شرکت در کنکور سراسری در رشته الهیات دانشگاه تهران پذیرفته شد و مشغول به تحصیل گردید. او می‌توانست به دلیل مجروح شدن در دانشگاه بماند و از شرکت در جبهه‌های نبرد سر باز زند, اما همانطور که خود در یادداشت‌هایش متذکر شده موعد پرواز به سوی دوست فرا رسیده بود.

سرانجام در ۱۴ اسفندماه ۶۵ در حالیکه هنوز آثار جراحت آخرین عملیات را با خود داشت و فقط دو هفته از عزیمتش به عنوان مبلّغ به لشگر قهرمان ثارالله گذشته بود, در شلمچه در عملیات کربلای ۵ با روی خونین به سوی دوست پر کشید و به درجه رفیع شهادت نائل شد.

گزیده‌ای از وصیت نامه شهید

در نمونه‌ای از دست نوشته شهید آمده است:

معبودا! خود بهتر می‌دانی که دیگر دوست ندارم سالم به خانه برگردم در حالی‌که حزب بعث بر عراق حاکم باشد، دوست دارم یا با پیروزی کامل بر بعثیون به خانه برگردم و یا با روی خونین به دیدار مهدی (عج) بروم. ای داروی تمام دردها و ای برآورنده حاجات اگر صلاح است آرزویم را برآور.

منبع: روزنامه کیهان