شهید خلیل شیرازی
دانشجوی کارشناسی رشته کامپیوتر نرم افزار
تاریخ و محل تولد: ۴ تیر ۱۳۳۵، پاکدشت ورامین
تاریخ و محل شهادت :۱۵ آبان ۱۳۶۲، پنجوین
مزار: ده امام فاز دو-پاکدشت
زندگینامه
سال ۱۳۳۵ در روستای حاجیآباد ورامین، در خانوادهای مذهبی و مستضعف به دنیا آمد و از همان کودکی با کار و تلاش آشنا شد و طعم تلخ فقر و فاصله طبقاتی را چشید. او به جای آرمیدن در گهوارهای نرم و دل سپردن به لالایی مادر، مجبور بود بر پشت مادرش بسته شود و زیر گرمای سوزان، شاهد کار کردن اهل خانه باشد. خلیل، دوران ابتدایی را در حاجیآباد گذراند و برای ادامه تحصیل به روستای پلشت رفت و از آنجا برای آنکه درس را دنبال کند راهی تهران شد. از همین سالها بود که با شهید مطهری و دکتر شریعتی آشنا شد و با مطالعه کتابهایشان راه خود را پیدا کرد. او فهمید تنها راه رهایی مستضعفان کشورمان از چنگال مستکبران، مبارزه با رژیم ستمشاهی است. از آن به بعد با شرکت در جلسات مذهبی مساجد با راه و شخصیت امام خمینی (ره) آشنا شد و به تشکیلات خط امام وارد شد که سازمانهای کوچک و بزرگ زیرزمینی را شامل میشد. خلیل همراه شهیدان بزرگی چون «بروجردی» در تشکیل سازمانهای منصورون و صف و … نقش عمدهای داشت. کار او نشر و پخش نوار، اعلامیه، کتاب و دستورالعملهای مبارزه با رژیم ستمشاهی در شهرهای مختلف و پرورش و انتخاب نیروهای کارآمد برای مبارزه بود. با پیروزی انقلاب در کمیته استقبال، کار محافظت از امام (ره) را با دیگر همرزمانش برعهده داشت. مدتی بعد به همراه دیگران و به دستور امام امت، کمیته مرکزی انقلاب اسلامی را در محل ساختمان تلویزیون آموزشی که در میدان بهارستان واقع بود، تشکیل دادند. کار آنها ایجاد کمیتههای فرعی در شهرستانها و ایجاد نظم و امنیت و دستگیری عمّال فراری ساواک و حکومت دست نشانده آمریکایی و وابستگانشان بود. خلیل دانشجوی دبیری رشته ریاضی دانشگاه تهران بود. با آغاز انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، او تحصیل را رها کرد و به فعالیت در ارگانهای مختلف و خدمت به مردم پرداخت. از فعالیتهای عمده او در شهرستان ورامین، تشکیل هیأت واگذاری زمین، ایجاد تحول عمیق در تمامی ادارات دولتی شهرستان، تدریس درس دینی و قرآن به عنوان آموزگار در سطح مدارس شهرستان، تشکیل ستاد عملیاتی بعثت، که خود عضو شورای سرپرستی آن بود، تشکیل کمیته امداد امام خمینی (ره) و عضویت در شورای سرپرستی آن بود. آغاز فعالیت خلیل در جبهههای نبرد به زمانی برمیگردد که دشمن ضد انقلاب در کردستان آتش کینه و شرارت را برافروخت. در این شرایط، او و دیگر انقلابیون به کردستان شتافتند تا به یاری مردم ستمکشیده آنجا بروند. با شروع جنگ تحمیلی، خلیل از کردستان به خطه جنوب رفت و تا زمان شهادت در مناطق جنگی به سر برد. در سال ۱۳۵۹ در جریان یکی از اعزامهایش به جبهه، از ناحیه سر مجروح شد. به طوری که مدت درازی را در بیهوشی کامل گذراند. همه از زنده ماندن او قطع امید کرده بودند تا اینکه به گفته دکتر معالجش، با وقوع یک معجزه دوباره به زندگی بازگشت. هرچند، اگرچه سلامتی کامل، هیچ گاه به جسم او برنگشت. پس از مدتی استراحت دوباره به سوی جبهه سفر کرد و در مقام معاونت تیپ موسی بن جعفر (ع) در جبهههای نبرد به خدمت پرداخت تا اینکه در پنجوین عراق به فیض شهادت نایل آمد. جسم مطهرش سالها بر زمین ماند و سرانجام پس از ۱۴ سال چشم انتظاری خانواده، استخوانها و لباس ساده رزمش به وطن بازگشت و در کنار دیگر همرزمانش به خاک سپرده شد.
گزیدهای از وصیتنامه شهید
نمیدانم که درست فکر میکنم یا نه، اما اگر تا بحال برای همه نگفتهام حالا میگویم. دلم پر از درد است از دست تو که انقلاب را در هشت ساعت کار خلاصه کردهای، از تو که به هیچ وجه در استفاده از بیتالمال دقت نداری، برادر عزیز، من و تو اگر وظیفه قانونیامان را درست انجام ندهیم به عقیده من حقوقمان از نظر شرعی حلال نخواهد بود، چه رسد به وسائل و امکانات اضافی. من حاضرم قسم یاد کنم که ۹۹ درصد ما به اندازه توده مردم انجام وظیفه نمیکنیم. شما را قسم میدهم به خون همه شهیدان مخصوصاً شهیدانی که جنازه مطهرشان در جبههها از بین رفت، به این کلمه مقدس که مرتب بر زبان میآورید؛ یعنی میگوئید امام خمینی، خیلی فکر کنید؛ چون این نام به عقیده من آنقدر عظمت دارد که نالایقی همچون من نباید بتوانم بر زبان آورم. به عقیده من تنها راه نجات مستضعفین جهان از بند اسارت مستکبران، اسلام است و در زمان حاضر پیروی مطلق از امام خمینی میباشد.