شهید محمد رحمتی

شهید محمد رحمتی

کارمند پردیس کشاورزی و منابع طبیعی

تاریخ و محل تولّد: ۲۹ آبان ۱۳۳۲، کرج

تاریخ و محل شهادت: ۲۶ بهمن ۱۳۶۶، جریره مجنون

مزار: گلزار شهدای چهارصد دستگاه کرج


زندگینامه

 

در یکی از خانه های دانشکده کشاورزی کرج پدر و مادری جوان چشم انتظار تولد نوزادی بودند. پسری با نام محمد که مقرر بود با خون سرخش از دین محمد (ص) پاسداری کند.پسری با صورتی بشاش و لبخندی همیشگی و بی نهایت مهربان و صمیمی. روزهای کودکی محمد در خانواده ای محترم و زحمتکش که بعدها با تولد سه خواهرش بزرگتر شد در کمال عشق و مهربانی گذشت. روزهای شیطنت و بازیگوشی در سایه ی پدری دلسوز و مادری سختی کشیده و مهربان خیلی زود سپری شد و نوبت درس و مدرسه فرارسید. محمد که پسری بسیار مودب و خوشرو بود سال های ابتدایی تحصیل را در دبستان مسلم ابن عقیل واقع در سرآسیاب به پایان رساند و بعد از آن به راهنمایی پدر در یک مکانیکی مشغول به کار شد. از آنجاییکه به کارهای فنی بسیار علاقه مند بود در همان سنین کودکی به همراه پدر در دانشگاه کشاورزی کرج مشغول به کارشد.

هجده ساله بود که برای خدمت سربازی به شیراز اعزام شد و در قسمت موتورخانه ی آب همچنین در گروه موزیک ارتش فعالیت داشت. دوران دوساله ی خدمت با تمام دلتنگی ها و سختی ها و خاطراتش گذشت و او که با خانواده به خصوص مادر از انس و الفتی ویژه برخوردار بود به خانه برگشت و مجدد در دانشکده کشاورزی مشغول به کار شد.

اواسط سال ۵۵ بود که خانواده ی شهید محمد رحمتی تصمیم گرفتند برای پسر تک دانه شان آستینی بالا بزنند و خواهران محمد با عشقی که به محمد داشتند با دقت و وسواس دختری پاک و نجیب را از خانواده ای محترم که اصالتاً یزدی بودند انتخاب کردند و با موافقت محمد مراسم خواستگاری انجام گرفت و پس از تحقیقات خانواده عروس در مهرماه همان سال جشن عقد و ازدواج شهید محمد رحمتی برپا گردید در همین دوران زمزمه های انقلاب به گوش می رسید. رژیم شاهنشاهی آخرین تلاش های مذبوحانه ی خود را برای سرکوبی انقلابیون به کار بسته بود. حمله های گاه و بیگاه ساواک به دانشجویان و دستگیری جوانان بیگناه از دل نگرانی های همیشگی محمد بود که باعث شد با شرکت در راهپیمایی ها خود را به جریان انقلاب پیوند بزند و با در دست گرفتن اسلحه و همکاری با انقلابیون به رهبری حجت الاسلام جنتی از عبور لشکر قزوین به تهران نقش موثری داشته باشد. پیروزی انقلاب با تولد اولین فرزند شهید محمد رحمتی که دختری شیرین و دوست داشتنی بود مصادف گشته بود. مهر و وظیفه ی پدری نه تنها موجب جدایی شهید محمد رحمتی از حمایت و همراهی مردم انقلابی نشد بلکه عضویت شهید در بسیج دانشگاه کشاورزی مهر تاییدی بود بر حکومت جمهوری اسلامی و نشان از اراده ی پولادینش در پاسداری ازاین نهال نوپا داشت. دیری نگذشت که دشمنان بر همدلی مردم تاب نیاوردند و حمله ی ددمنشان رژیم بعثی عراق به مرزهای کشور آغاز شد. فرمان رهبری فرزانه، اخباری که از رادیو و تلویزیون به گوش میرسید و پیکر پاک جوانان غرقه به خون که همه روزه بر دوش مردم تشییع میشد شعله های خشم و انتقام را در جوانان انقلابی همچون شهید محمد رحمتی به خروش آورده بود که هر لحظه زبانه می کشید. شهادت شهید کاظم دهقان که برادرخانم و دوست صمیمی شهید رحمتی بود تاثیر بسیار زیادی در اخذ تصمیم عزیمت شهید رحمتی به جبهه های جنگ داشت که موجب شد طی درخواستی یکساله از اداره برای حضور در جبهه اعلام آمادگی کرده و نگذارد برای لحظه ای پرچم کاظم ها بر زمین مانده و سهمش را در دفاع از دین و ملت ومیهن ادا کند. رها کردن مادرکه بعد از فوت پدر فرتوت گشته بود همچنین همسر و سه فرزند خردسالش کار آسانی نبود اما ادای تکلیف و عمل به فرمان رهبر و مقتدایش نیزهم از واجبات بود گرفتن تصمیمی به این مهمی با کمک استخاره ای که باجناق متدینش آقا سید مرتضی طباطبایی برایش انجام داد آسان شد و بدین ترتیب در ۲۳ خرداد ۶۶ شهید محمد رحمتی بعد از دست بوسی مادر و وداع با خانواده و دوستان در قالب نیروهای جهاد به جزیره ی مجنون موقعیت شهید طاهری اعزام شد.

چهل روز بعد که شهید محمد رحمتی برای اولین مرخصی به کرج و به خانه برگشت دلاوری غیور بود که از رشادت های جوانانی سخن میگفت که از اهدای جان خود کوچکترین شائبه ای نداشتند. سنگرسازانی بی سنگر که از هر خط مقدمی جلوتر میتاختند تا سرپناهی بسازند برای رزمندگان بسیجی وسپاهی و ارتشی تا از آتش بی امان ارتش بعث در امان بمانند.جهادگرانی جان بر کف که اسلحه ای جز بیل مکانیکی وسنگری جز اتاقک لودر نداشتند و جز لطف خدا و دعای مردم حامی و نگهداری برایشان نبود سنگرسازان بی سنگر مجموعه ای بودند که نیت کردند به فرمان رهبر و به خاطر دین و مردم و وطن کاری رو انجام بدن که هیچ حمایتی نیست و در این میان شهید محمد رحمتی راننده ی آمبولانسی بود که پیکر مجروح و تکه تکه شده ی شهیدان جهادگر را به پشت جبهه می رساند. شخصیت مهربان و دلسوز شهید رحمتی چهره ی خندان و ظاهر همیشه نظیف و آراسته ی ایشان نقطه ی قوتی بود که به همرزمان و جهادگران انرژی مضاعف میبخشید. در آن روزهای آتش و خون روحیه ی بالا و چهره ی شاداب شهید محمد طاهری نعمتی گرانقدر بود که باعث میشد که خود و نزدیکانش سختی دوری از فرزند و خانواده را تاب بیاورند و مصمم تر به ادای وظیفه ی سنگینی که بر دوش داشتند بپردازند. شهید در ایامی که به مرخصی می آمدند از احوال فامیل جویا میشدند تا حد امکان به آنها سرکشی میکردند و از احترام و کمک به نزدیکان و اقوام مضایقه نمیکرد و به اذعان همگان مهربانی زائدالوصف و تقوا و زیبایی درون و برون ایشان خاطرهای به یادماندنی از آن شهید والامقامست. او همانند همرزمانش هر لحظه منتظر شهادت بود. هربار که پیکر غرقه به خون راننده ی همکارش را از آمبولانس بیرون میکشید می دانست یک قدم به لقاء الله نزدیک تر شده است. هرشب که با چراغ های خاموش زیر منورهای دشمن پیش میراند انتظار اصابت خمپاره را میکشید که این اتفاق در یازدهمین روز بهمن ماه ۱۳۶۶ افتاد و شهید محمد رحمتی پس از برخورد گلوله خمپاره به آمبولانس در حالی که از ناحیه ی پا زخمی شده بود در اثر شدت خونریزی به دیدار معبود شتافت. پیکر شهید پس از تشییع در گلزار شهدای چهارصد دستگاه به خاک سپرده شد و میعادگاهی شد برای همسر جوان شهید که ازآن پس باید همزمان نقش پدری و مادری را برای سه فرزند خردسالش ایفا میکرد و زینب گونه راه حسینی همسر و برادر شهیدش را به سرمنزل می رساند.