شهید علی قمی

شهید علی قمی

شهید علی قمی در تاریخ ۱۶ شهریور ۱۳۳۴ در شهرستان پاکدشت تهران به دنیا آمد. علی دوران ابتدایی را در تنها مدرسه مامازند گذراند و دوره دبیرستان را در پلشت ادامه داد. از همان موقع بود که احساس کرد باید نه نحوی در مرتفع نمودن مشکلات زندگی که بر دوش پدرش سنگینی داشت کمک نماید. فلذا توأم با درس و تحصیل به امر کشاورزی پرداخت وی پس از دوره دبیرستان به استخدام دانشکده ابوریحان در آمده و مشغول بکار شد او که در خانواده اش بخاطر ارتباط مستمر با روحانیت مبارز در خط امام با مسائل و مشکلات مردم محروم و مسضعف ایران آشنا و بر ظلمی که بر ملت مسلمان این مرز و بوم روا می‌شد واقف بود در محیط دانشگاه نیز بر اطلاعات و تعهدش افزوده شد تا اینکه در سال ۱۳۵۶ که مردم به استضعاف کشیده شده ایران یکپارچه و متحد به رهبری و زعامت حضرت امام خمینی ارواحنا فداه لبیک گفته و پاسخ مثبت دادند و در اشکال مختلف بر ظلم و جور ستم شاهی شوریدند و او هم بهمراه آنان و در جمع آنان در این امواج خروشان شکننده که جاودانه تاریخ شد شرکت نمود از افراد پیشتاز در اعتصابات دانشگاه ابوریحان بود و در راهپیمایی‌هایی که در محل برپا می‌شد و یا در تهران اعلام می‌گردید با شور و شوق فراوان شرکت می‌نمود.

در این رابطه همه کسانی که در جلسات سیاسی و مذهبی و راهپیمایی مامازند شرکت داشتند بخوبی بیاد دارند در یک شب سرد زمستانی در ماه محرم وقتی مسجد جامع امیرالمومنین مامازند که مرکز فعالیت‌های سیاسی آنروز منطقه شده بود توسط حدود یکصد نفر از ژاندارم‌های مسلح شاه معدوم مورد حمله قرار گرفتند و او تنها فردی بود که با چوب دستی و با کمال شجاعت و خونسردی و با فریاد الله اکبر خود جلو درب مسجد را گرفته و با نظامیان که قصد ورود به مسجد را داشته به نبرد پرداخت و مانع ورود آنها شده وبدیگران شهامت بیشتری در مقابله با آنان داد.

مغازه او در مامازند به مرکزی جهت تهیه وتوزیع ونگهداری اعلامیه‌ها و نشریات و اطلاعیه‌ها و عکس‌های حضرت امام مبدل شده بود.

او در راهپیمایی‌های عید فطر، شب‌های محرم و ۱۷ شهریور و ۲۲ بهمن را بخوبی بیاد داشت و همیشه بی‌رحمی‌های آن سفاکان پلید و خون آشام را با انگیزه لزوم دادمه مبارزه پیگیر تا حصول به آرمام مقدس نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی را متذکر می‌گردید. او که عاشق امام و اهداف بلند اسلامی او شده بود بی وقفه مسائل انقلاب و انقلابیون را دنبال و همراهی می‌کرد. مبلغی از درآمدهای خود را به این امور اختصاص داده و در اکثر فعالیت‌های ویژه مرسوم در آن روزها شرکت می‌نمود. شکوفایی نهضت در ۲۲ بهمن ۵۷ را حیات دوباره اسلام و ایران اسلامی می‌دانست و همه وقت و توان جسمی و روحی خود را وقف آن نموده ودر تلاشی شبانه روزی در پاسداری از دستاوردهای آن از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزید در کارهای گروهی و سازندگی جامعه که پس از پیروزی انقلاب اسلامی رواج یافته بود و در خدمت محرومان و مسضعفان روند استقلال و خود کفایی مملکت اسلامی را دنبال می‌کرد. با اشتیاق فراوان شرکت می‌نمود و افتخاری برای خود می‌دانست تا اینکه دشمنان خدا غائله کردستان را بوجود آوردند علی با وجود اینکه تمام وجودش از اعمال این زالو صفتان در خشم بود که چگونه بیرحمانه در فکر برچیدن جوانه‌های انقلاب اسلامی هستند و علیرغم میل باطنی اش بدلیل اینکه تمام برادرانش قبل از او به کردستان اعزام شده بودند نتوانست در آن جهاد مقدس شرکت نماید تا اینکه در هفدهم شهریور ماه سال ۵۹ در حالی که خاصره کشتار بی شرمانه افراد گارد شاهنشاهی را در ذهنش دوره می‌نمود با شگفتی و تعجب خبر شهادت برادر بزرگش حسن قمی فرمانده پیشمردگان کرد مسلمان بوکان را که از دانشگاه ابوریحان مأمور به سپاه پاسداران شده بود و در دل قالب اهالی آن مرز و بوم جای داشت به دست روباه صفتان زشت خوئی که به دروغ خود را مدافع خلق می‌نامیدند و دست در دست استکبار جهانی داشتند را شنیده و هنوز مراسم شهادت برادرش که اولین شهید منطقه بود تمام نشده که صدای انفجاراتی از مراکزی در تهران را شنید.

او از طریق رادیو مطلع شد که جنگی ناخواسته از سوی بعثیون عراق بر انقلاب اسلامی نوپای ایران تحمیل شده است. عزم جزم نموده و قبل از مراسم اربعین شهادت برادر قسم یاد کرد که سلاح او را بر زمین نگذاشته و در راه دفاع از اسلام و انتقام خود شهیدان لحظه‌ای از پای ننشیند و به دنبال این تصمیم از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پایگاه مالک اشتر تهران عازم جبهه‌های جنوب شد. و در آن ظلمت کاذب که بر آبادن مظلوم مستولی شده بود و بعثیون کافر دیار محاصره شده را زیر آتش ودود و گلوله داشتند به آنجا شتافت و بالاخره پس از سه ماه تلاش ونبرد بی وقفه و پاسداری از حریم اسلام و مسلمین و خون مقدس شهیدان در شب بیستم دی ماه ۵۹ یعنی چهارماه پس از شهادت برادرش حسن در یک عملیات شبیخون در ذوالفقاریه آبادان شرکت نمود و با صدار بلند و رسایی که داشت الله اکبر گویان بر دشمن متجاوز شورید و پس از نبردی سخت و سهمگین به وسیله گلوله‌های خصمان استکبار جهانی که بدست مزدوران بعثی عراق شلیک می‌شد از ناحیه گلو و حنجره هدف قرار گرفت و در آن زمان که خون پاکس به آسمان فواره کشیده بود و لبانش ذکر لا اله الا الله و محمد رسول الله وعلی ولی الله بر هم می‌خورد بی شک به یکباره برادرش حسن را دید سپید پوش. و آنهائی را که در فیضیه به خاک و خون کشیده شدند. و در ۱۷ شهریور توسط مزدوران شاه در خون خود غلطیدند. و در سیاه چال‌های ستم شاهی غریبانه جان دادند. و در یوم الله ۲۲ بهمن به ملکوت اعلا پرکشیدند. و همه مظلومان تاریخ را که ظلم ظالمان و ستم شاهان آنها را بدار آویخته بودند و در فلسطین، در لبنان، در چاد و ندای حق سردادند. و دیدگان شهیدان صدر اسلام و شهدا بدر و حنین و شهدا کربلا را که به استقبال آمدند و

آری او در ۱۹ دی ماه ۱۳۵۹ به شهادت رسید تا با خون خود بار دیگر اعلام کند که ۱۹ دی نه یک روز بلکه یک تاریخ است.

‌‌