شهید عمران پستی هشتچین

شهید عمران پستی هشتچین

دانشجوی مقطع کارشناسی رشته جامعه شناسی

تاریخ و محل تولد: ۱۶ آذر ۱۳۳۸، خلخال

تاریخ و محل شهادت :۹ اسفند ۱۳۶۲؛ طلاییه؛ عملیات خیبر

مزار: جاویدالاثر

زندگینامه

عمران پستی در ۱۹ آذر ۱۳۳۸ در هشتجین شهرستان خلخال به دنیا آمد.پدرش کشاورز بود.دوره ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش به پایان رساند و به عنوان شاگرد ممتاز برای ادامه تحصیل از طرف دولت به شهر اردبیل رفت و دوره متوسطه را طی سالهای ۱۳۵۵-۱۳۵۲ در دبیرستان شاه عباس به پایان برد و در رشته ریاضی دیپلم گرفت. او در کنار تحصیل، در هر فرصت پیش آمده به کمک خانواده می رفت. پس از اخذ دیپلم، در سال ۱۳۵۵ در رشته جامعه شناسی دانشگاه تهران پذیرفته شد و به تحصیل پرداخت. با اوج گیری انقلاب اسلامی، او نیز به فعالیتهای سیاسی و مذهبی در دانشگاه روی آورد و در خوابگاه، جلسات درس اخلاق و قرآن بر پا می کرد. پس از تعطیلی دانشگاهها در سال ۱۳۵۶ برای استمرار مبارزه با رژیم پهلوی به شهرستان خلخال بازگشت و در مبارزه علیه حکومت طاغوت شروع به فعالیت کرد. پخش اعلامیه های حضرت امام (ره) و بر پا کردن مجالس سخنرانی علیه رژیم شاه از جمله اقدامات او در مبارزه علیه حکومت پهلوی بود. با افزایش فعالیتهای عمران، ساواک جلوی سخنرانیهایش را گرفت و بارها او را تهدید به مرگ کرد. اما او از پای ننشست. اکثر اوقاتش را در مساجد ومراسم مذهبی سپری می کرد و یا به مطالعه کتابهای استاد مطهری و سایر آثار مربوط به انقلاب می پرداخت. خواهرش می گوید: قبل از انقلاب، عمران در اتاقی مشغول مطالعه می شد و می گفت: حکومت شاه نباید از موضوع با خبر شود و شماها هم بعداً می فهمید که چرا این کتابها را می خوانم. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و ورود حضرت امام (ره) به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، او از اعضای کمیته استقبال از حضرت امام (ره) در تهران بود.پس از پیروزی انقلاب، از دانشجویان پیرو خط امام بود که لانه جاسوسی آمریکا را در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ تسخیر کردند. پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این نهاد پیوست و در واحد گزینش این نهاد در تهران مشغول به کار شد و هم زمان در تشکیل جهاد سازندگی خلخال ایفای نقش کرد.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سعی بسیار کرد که در جبهه ها حضور بابد ولی مانع شدند. سر انجام با تهدید به استعفا واصرار فراوان، با اعزام وی به جبهه موافقت شد. مدتی معاون گروهانی از گردان جعفر طیار بود و در عملیات والفجر مقدماتی، والفجر۱ و والفجر۴ شرکت کرد. پس از عملیات والفجر ۱ طی حکمی از سوی سردار شهید محمد ابراهیم همت فرمانده لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) مسئول تشکیل گردان حبیب ابن مظاهر شد. او گردانی تشکیل داد که از گردانهای نمونه لشگر بود. شعار" هر چه خدا خواست همان می شود" را چنان در میان نیروهایش جا انداخته بود که در هر موقعیتی، آن را با صدای بلند تکرار می کردند. عمران در جمع نیروهایش و سایر رزمندگان به فرمانده عبداله معروف بود. او محبوب همه بسیجیها بود به طوری که وقتی در بین آنها حاضر می شد همه یکصدا فریاد می زدندصل علی محمد، فرمانده گردان خوش آمد. در عملیات والفجر۴ در منطقه پنجوین، گردان حبیب ابن مظاهر در قله ۱۸۶۶ از ارتفاعات کانی مانگا، به سمت دشمن پیشروی کرد و سنگرهای آنها را یکی پس از دیگری به تصرف در آورد. تنها یک سنگر دشمن سرسختانه مقاومت می کرد. به طوری که گردان زمین گیر شد و دلهره ای در بین رزمندگان پدید آمد. در این حال فرمانده عبداله، سینه خیز به سوی دشمن رفت و با پرتاب نارنجک به آنان حمله ور شد. نیروهای دشمن در صدد پرتاب نارنجک دیگری بودند که یکی از بسیجیها خود را به عمران رساند و خود را بر روی آن انداخت وسپر فرمانده خود شد و در اثر انفجار نارنجک به شهادت رسید. نیروهای گردان بدن مجروح فرمانده خود را به عقب آوردنداما فرمانده اصرار می کرد که او را به حال خودش رها کنند وبه پاکسازی منطقه عملیاتی ادامه دهند. بعد ها وقتی از او سوال شد که چرا به تنهایی به طرف سنگر دشمن حمله کرده است، گفت: یک فرمانده باید موقعیت شناس باشد. وقتی دید عملیات به مرحله ای رسیده که نیروهایش دچار تزلزل شده اند باید خودش دست به کار شود. با این اعتقاد که اگر بعد از ازدواج به شهادت برسد اجرش بیشتر خواهد بود با خانم «جندقی زاده» ازدواج کرد. خطبه عقد آنها توسط مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۸/‏۰۶/‏۱۳۶۲‬ خوانده شد و او فردای روز عقد به جبهه رفت و دو ماه در جبهه ماند. پس از اینکه در عملیات والفجر ۴ مجروح شد، مدتی را برای مداوا در منزل بود و در دوازدهم بهمن ماه ۱۳۶۲ زندگی مشترک خود را آغاز کرد. اما در حالی که هنوز ۹ روز از زندگی مشترک با همسرش نگذاشته بود و به طور کامل بهبود نیافته بود، از نزدیک بودن آغار عملیات آگاه شد و بار دیگر برای فرماندهی گردان حبیب ابن مظاهر در عملیات خیبر به سوی جبهه شتافت. یکی از همرزمانش درباره شخصیت عمران پستی می گوید: «در کارهای جمعی، خود را کوچکترین فرد گروه در نظر می گرفت و در شستن ظروف و … پیشقدم بود و در مسائل گردان حتی الامکان سعی میکرد با نیرو هایش مشورت کند» در عملیات خیبر در تاریخ ۰۹/‏۱۲/‏۱۳۶۲‬ گردان حبیب ابن مظاهر تحت فرماندهی «عمران» در منطقه عملیاتی طلائیه به محاصره دشمن افتاد و بالگرد های دشمن روی پل طلائیه رزمندگان را به رگبار بستند. «عمران پستی» مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت ولی با وجود جراحت، فرماندهی صمیمی و صادق که پیوسته همراه نیروهای تحت امر خود، در فراز و نشیب پیکار، حضوری خالصانه داشت و از آنان جدا نمی شد. حتی در عملیات خیبر که به شدت زخمی شد، از یارانش جدا نگشت و در همان وضعیت، با بی سیم، همرزمانش را یاری می داد. و هر چه خواستند او را به عقب بکشند قبول نکرد وعاقبت یارانش با او وداع نمودند و به پیشروی خود ادامه دادند وقتی برگشتند اثری از او نیافتند. معراج گاهش کنار پل طلائیه بود. وقتی خبر شهادت فرزند را به پدر دادند
، دست به درگاه الهی برداشت و گفت: «با رالهی! این قربانی را از ما بپذیر» قبل از شهادت به مادرش توصیه کرده بود: اگر به شهادت رسیدم بلند گریه نکنید و اگر جنازه ام آمد شیرینی پخش کنید و مجلس مرا با شادی برگزار نمایید و اگر جنازه ام بهدستتان نرسید هر فاتحه ای که برای شهدا بخوانید به من هم می رسد.قرار بود در مجلس یادبودش در تهران، حضرت آیت الله خامنه ای سخنرانی نماید، اما بخاطر شهادت سردار حاج ابراهیم همت نتوانستند در این محفل حضور یابند و به جای ایشان رئیس محترم مجلس شورای اسلامی وقت فرازهایی از خدمات شهید را بیان داشت.

گزیده ای از وصیت‌نامه شهید

ای مردم، مگر کاروان شهدا را نمی بینید؟ پس چرا به این کاروان نمی پیوندید؟ مگر مقام شهدا را باور ندارید؟ مگر نمی خواهید نجات پیدا کنید؟ بعضی ها انگار خوابند، چنان بی خیالند که انگار معادی در کار نیست! ای عزیزان من که دیر یا زود از این خواب گران زندگی دنیا به تازیانه ی مرگ بیدار خواهید شد و همه تان را به سوی حق می خوانم و همه نان را دعوت به شتافتن سوی خیر الممات یا شهادت می نمایم، که شهادت فوق "کل ذی بر" هست شهادت مقامی است که شهید را مقارن مقام انبیاء قرار می دهد و کسی که در وادی آن قدم می گذارد برای او انتظاری جز احدی الحسنیین نمی رود همه تان را توصیه به صبر و استقامت در راه وصول به نجات حقیقی می نمایم. میزان باور هر کسی از کیفیت و نوع اعمالش پیداست. اگر کسی نجاتی را تبلیغ می کند ولی تکالیفی که در زندگی اش انجام می دهد رساننده او بدان نجات نیست، از دو حال خارج نیست یا جاهل و غافل است و یا باور ندارد ای خفتگان: بیدار شوید که مرگ در کمین
شما نشسته است. احدی از شما از دام او فرار نتوانید کرد … قیل از اینکه دستتان از این اموال و اولاد واز این دار تکلیف و از این بازار الهی و از این مزرعه آخرت، کوتاه شود فکری بکنید و حساب های تان را پاک کنید و بار های گناه را با توبه سبک کنید. اگر حول معارف الهی اندیشه کنید و خود را بیشتر بکاوید عاشق او می شوید و در راهش سر از پا نمی شناسید و تا به وصالش نرسید آرام نمی گیرید و با هر تقریبی که برای تان حاصل می شود عشقتان شعله ور می گردد تا جایی که این زمزمه ا لهی و ملکوتی را به گوش جان می شنوید. فکر نکنید که شهادت همینطوری به دست می آید بلکه همانطور که امام فرموده اند شهادت یک هدیه الهی است از جانب خدای تبارک و تعالی برای آن کسانی که لایق هستند.